آرياآريا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

گل پسر ماماني

بعد از سه ماه سلام

سلام به همه دوستاني كه توي اين مدت غيبت ما مارو فراموش نكردن و به يادمون بودن ما برگشتيم البته همچنان بي رنگ چون نوشتن حتي از فرشته ي زندگيت روحيه  مي خواد كه فعلا اينجانب از داشتنش محرومم توي اين مدت باور كنيد بارها و بارها وارد سايت شدم و خواستم چيزي بنويسم و از احوا گل پسرم خبر بدم اما نه كلمات توي ذهنم جور مي شد نه انگشتام روي كيبورد به رقص در ميومدن براي چيدن كلمات و من هربار نااميد از نوشتن از سايت خارج مي شدم امروز هم هم كه اومدم براي آپ باز مثل روزهاي گذشته مي خواستم بدون هيچ كاري خارج بشم اما كامنت مامان ماهان جون كه نوشته بود (سلام 3ماه این پست جا خوش کرده شما کجاایید)من و مجبور به نوشتن كرد البته نا گفته نماند نوشتن با ت...
4 بهمن 1391

سلام p-:

يه سلام به گل پسر ماماني و سلامي گرم با كلي دلتنگي بعد از مدتها به دوستاي گلمون ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام دلمون براتون تنگ شده بود ولي چه كنيم ديگه تنبلي بدجوري گريبانگيرمون شده و بي حال و حوصله و كم انرژي براي آپ كردن سايت بخشش از بزرگتراست  عوضش الان جبران كم كاريمو مي كنم و چندتا از خاطرات بامزه آريا كه البته يادم مونده  و اين ذهن تنبلم ياريم مي كنه رو به ثبت مي رسونم . اول از همه اينكه الان چند وقتيه كه ثبته نامت كردم كلاس اسكيت و روزاي پنج شنبه مي ري اسكيت بماند كه هر جلسه كه مي ري كلي اولش بهونه مي ياري كه (من دلم براي تو تنگ مي شه خوب) و تا اينكه مطمئن نشي من همونجا تمام سه ساعت...
7 آبان 1391

عكساي تولد فوتبالي گل پسر ما

سلام عزيز دل ماماني بالاخره بعد از كلي تاخير اومدم تا عكساي تولدتو بزارم خاطرات تولدتو برات نمي نويسم چون براي من كه ناراحت كننده بود براي همين دوست ندارم كه  وقتي بزرگ شدي و داري اين پست و  مي خوني ناراحت بشي بلكه دوست دارم از خوندن اين پست كه به تو خيلي خوش گذشت لبخند روي لباي خوشگلت بشينه. و مهم شاد بودن تو توي همه شرايط براي منه عزيزم لبخنده توست كه بلخندو روي لباي ما مي شونه و از شاديه توست كه دلهاي ما غرق شادي مي شه پس منم با ديدن شادي تو توي اون روز همهي چيزهاي بدو گذاشتم يه گوشه و غرق ديدن توي و شادي تو شدم و ازش لذت بردم. ميريم توي ادامه مطلب براي ديدن تولد آريا (تم به سبك فوت...
15 مهر 1391

برگزاري مراسم تولد

سلام به عشقه زندگي مامان عزيزم با يه هفته تاخير مراسم تولدت و برگزار كردم نمي دونم عزيزم چه صيغه ايه كه هر سال توي تولدت بايد يه قضيه اي پيش بياد كه من ازش حرص بخورم و تولد به كامم زهر بشه و البته اون قضيه هم تقريبا هر سال از زير سر يك نفر در مي ياد امسال هم اون يكنفر يه سوژه درست كرد كه اعصابه من و تحريك كنه به تو كه خيلي خوش گذشت چون توي دنياي كودكيه خودت غرق بودي و لذت مي بردي ولي به ماماني اصلا" خوش نگذشت نمي دونم چرا بعضي از آدما اينقدر خبيث مي شن كه نمي تونن شادي ديگرون و ببينن اين يكي از دليلايي بود كه بهم خوش نگذشت و البته بزرگترين دليل وجود بعضي از اشخاص كه با كفش پاشنه بلند روي اعصاب من داشتن رژه مي رفتن و...
3 مهر 1391

تولدانه

شيطونك بلاي ما ساعت 11:15 دقيقه روز 23 ام شهريور ماه سال 1387 در بيمارستان نجميه تهران به دنيا آمد بي اعتراف قشنگترين و شيرين ترين اتفاق زندگي ما تا آلان آمدن فرشته قشنگمون بوده و از اين بابت تا ابد مديون خداوند متعال هستيم. مشخصات شيطونك مامان در لحظه تولد وزن: 520/3 گرم                        قد: 50                         دور سر: 30 سانتي متر رنگ پوست: سفيد     &nbs...
25 شهريور 1391

در گذر سه سال عاشقي

  معني آريا آريا يعني آزاده و نجيب مهمترين تيره از نژاد سفيد اين اسم از ريشه زباني فارسي است تولدت مبارك عزيزم      امروز وقتی وبلاگم را باز کردم چشمم افتاد به روز شمار بالای صفحه که نوشته بود (آريا جان تا این لحظه ، 3 سال و 00 ماه و 00 روز و 4 ساعت و 8 دقیقه و 31 ثانیه) سن دارد. نمی دانم باور می کنید که یک لحظه قلبم ایستاد انگار برایم باور کردنی نبود .این پسر کوچولو حالا یک مرد کوچک شده با اون حرف زدن و استدلال های منطقی اش و كار هاي محبت آميزش و اینکه از حالا شده قهرمان زندگی من. این اون هدیه ای که خدا به من داد سه سال پیش ساعت 11:15ظهر در چنین روزی . &n...
21 شهريور 1391

فقط دورز ديگه مونده تا .....

سلام عزيز دل مامان مي دونم گل پسرم كه خيلي وقته برات مطلب نذاشتم اما خوب حق به ماماني بده يكسري درگيري ها و گرفتاري هام پشت سر هم افتاد و من از اينجا غافل شدم اينقدر مشغله فكري داشتم فكرم براي نوشتن كار نمي كرد امروز هم يه دليل مهم باعث شد كه بيام و برات بنويسم عشقم اونم نزديكي شدن به تولدته دورز ديگه مونده به بهترين روز براي من و بابايي كه خدا به ما لطف كرد و يه فرشته كوچولوي نازنازي بهمون داد تا بتونيم طعم شيرين پدر و مادر شدن و بچشيم . چهار سال پيش 23/6/87   ساعت 11:15 دقيقه درست روزي كه تو بدنيا اومدي روزي كه خدا احساس زيباي مادري رو توي وجود من زنده كرد روزي كه هرچند با ترس و دلهره و نگراني بو...
21 شهريور 1391

عكساي تولد سه سالگي شيطونكم

موقع تزئين خونه تو محدثه حسابي آتيش سوزوندين كلي هم اين وسط بادكنك تركوندين همش هم مي گفتين تولد دوتامونه من ازت مي پرسيدم آريا تولد كيه مي گفتي (تولد دوتامونه من و محدثه و بابا و دايي) اونوقت موقع گفتن اسامي با انگشت مي شمردي بعد جالب اين همه اسم مي بردي اونوقت مي گفتي تولد دوتامونه.موقع غذا درست كردن هم حسابي شيطوني كردين همش هم ناخونك مي خواستي بزني من كه دعوات مي كردم مي گفتي (يه دونه بخورم تـــــــــــولودمــــــــــه) منم خندم مي گرفت يكم كالباس مي دادم مي خوردي بعد محدثه بهت مي گفت آريا بيا بريم بيرون خاله كارش تموم شد صدامون مي كنه بخوريم مگه نه خاله اونوقت تو گفتي (مامان ادونه دعواش كن بهش اخم كن) بعد رو كردي به محدث...
21 شهريور 1391
13395 0 48 ادامه مطلب

سه روز ديگه تا تولد يك عشق

  سه سال پيش 23شهريور 1387    پسركي كوچولو با وزن 520/3 و قد 50 سانت با سري پوشيده از موهاي سياه سياه را تو بغلم گذاشتن و من حس كردم خوشبخت ترين آدم دنيا هستم، وقتي براي اولين بار زير گردنش را بوييدم بوي بهشت را احساس كردم، وقتي براي اولين بار نگاهش را درچشمانم دوخت دلم برايش پر كشيد، وقتي براي اولين بار گفت ماما دنيا را به من دادند، وقتي ناشيانه تنها شمع روي كيك يكسالگي اش را فوت كرد چشمانك اشكي شد...... اكنون پسرك من سه ساله مي شود.   عزيزم تولدت مبارك   اينم عكساي آتليه كه براي تولد سه سالگيت رفته بوديم ...
21 شهريور 1391