و اما دوباره عكس آتليه
سلام عشقه مامان
بزار قبل از هر چيز از تمام دوستاي گل سايتيمون كه بهت راي دادن تا شانس برنده شدنت توي مسابقه گل هاي باغ بهشت بشتر بشه يه تشكر خيلي خيلي بزرگ بكنم واقعا"دست همگي درد نكنه كه اينقدر به آريا لطف دارين و دوسش دارين و اينو با كامنتاي پر مهرتون چه در زمانه مريضيه آريا و نگراني هاي من با راهنمايي هاي خوب و دسوزانتون چه در زمان خوشي و مسابقات با همكاري كردن هاتون همه جوره بهم ثابت كردين.
اول از مي خوام از حل شدن نگرانيام برات بنويسم تا دوستاي گلي هم كه با نگرانيه من دلواپس و نگرانه تو شده بودن خيالشون آسوده بشه: در مورد خون دماغت بايد بگم كه دوباره بردم آزمايش كه خدارو هزار مرتبه شكر كه چيزي نشون نداده بود و دكترا گفتن احتمال داره به خاطر خشكيه مخاط بيني و خشكيه هوا باشه كه اين مشكل با چرب نگه داشتن بينيت و مرطوب نگه داشتنه محيط خدارو شكر ديگه تا به حال خون دماغ نشدي.
در مورد كابوسات اول از همه كارتون هاي خشنتو قطع كردم از قبيل بن تن و مرد عنكبوتي و... چون احساس مي كردم ديگه خيلي داري از بن تن الگو برداري مي كني براي همين ديدن هرنوع كارتون رزمي و تخيلي و بكش بكش قدغن شد و تو همچنان در قرنطينه به سر مي بري دومين كاري كه كردم يه مشاوره خوب كودك پيدا كردم و بردمت پيش اون كه خيلي هم راضيم چون با رفتن پيش مشاوره فهميدم يك سري از كارايي كه من فكر مي كردم براي تربيتت لازم و براي اينكه ديگرون نگن واي چه بچه ي شيطوني چه پسر بي ادبي انجام مي دادم همشون اشتباه بود دكتر مي گفت بزارم براي خودت بچگي كني و تا جايي كه كارات خطرناك نباشن هركاري دوست داري انجام بدي منم از اين به بعد ديگه حرف اطرافيان كه در موردت مي زنن مهم نيست فقط مهم بچگي كردنته كه مفت از دست ندهي و نهايت استفاده رو ازش ببري در ضمن ماماني تصميم گرفتم براي اون كاري كه براي تو بهتره رفتن به مشاورمو ادامه بدم تا كابوسهايي كه الان هر چند شب يه بار مي بيني كلا" قطع بشه.
عزيز دلم سرماخوردگيت هم خدارو شكر بهتر شده و فقط سينه دردت و آبريزش بينيه شديدت همچنان باقي مونده كه اونم اميدوارم هرچه زودتر زود خوب بشه.
خــــــــــــــــــدايــــــــــــــــــــــــــا براي سلامتي اي كه به آريا عطا نمودي شــــــــــــكـــــــــــــرت
و اما اصل ماجرا اين بود كه من چند وقت پيش توي سايت دوست گلمون برديا جونه خوش خنده و مامانه خوبش يه پست ديدم كه عكس هاي آتليه اي برديا جون توش بود كه من خيلي خوشم اومد چون با عكساي خودت كه توي اين سالها ازت انداخته بودم سبكشون فرق مي كرد براي همين من تلفن آتليه رو از مامان برديا جون گرفتم و برات وقت گرفتم و رفتيم براي عكاسيبماند توي آتليه كه بر عكس آتليه كه خودت هميشه مي رفتي عكاس مرد بود و جنابعالي هم خجالت مي كشيدي و وقتي مي خواستيم بخندونيمت از خجالت لباتو با زحمت جمع مي كردي كه نخندي يا به من مشتتو نشون مي دادي كه يعني اگه بخندونيم دعوات مي كنم و براي آب كردن يخت من چه ورجه وورجه هايي كه نكردمو چه مشقتي كه نكشيدم تا عكسات خوشگل افتادن و آقا چند تا لبخند جانانه زدن ولي وقتي سي دي عكسا رو گرفتم ديدم ارزششو داشتو خستگيم در رفت.
براي ديدن عكساي آتليه بزن بريم ادامه مطلب
پي نوشت تولدانه :پنج شنبه تولد محدثه عزيز دله خالست قراره بياد خونه ما و من و آرياو بابايي قراره محدثه جون و سوپرايز كنيم و براش خونه رو تزئين كنيم آخه مامانش يكم توي اين چيزا بي حوصلست اصلا" اهل تولد گرفتن و اين حرفا نيست براي همين خاله براي عشقش اينكارو مي كنه. محدثه عزيز دله خاله تولدت مبارك .
اين دوتا عكس رو در اندازه بزرگ روي شاسي سفارش داديم (كه بابايي مي گفت خدايي تو ديوار خالي براي زدنه اينا داري كه من گفتم غصه نخور براشون جا پيدا مي كنم)
اين عكسا هم با هزار دو دلي از بين 400 عكسي كه ازت انداخته بودن براي آلبومت سفارش داديم(واقعا"انتخاب از توشون سخت بود)
وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَلَمین