آرياآريا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

گل پسر ماماني

تولدت مبارک

دردانه ی مامان امروز برای تو و من بهترین و بزرگترین روزه پسرکم تنها بهانه برای زندگی تولدت مبارک امیدوارم صد ساله بشی و همیشه شاد و خندان باشی دوست دارم ...
23 شهريور 1392

سلام به همگی

سلام به همه ی دوستای گلم می دونم خیلی تنبلی کردم تو آپ کردن سایت اما باور کنید یکم ذهنم شلوغ، پلوغ بود هرچی بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم  رشته ی افکار از دستم در رفته بود و نوشتن فراموشم شده بود تا اینکه تصمیم گرفته شد تمام فکرهای درگیر کننده را توی انبار ذهنمون مخفی کنیم تا برای خودشون خاک بخورن و ماهم به روال عادی زندگی برگردیم. از اینکه می بینم دوستای گلی مثل شما دارم واقعا"‌از ته دل خوشحالم ممنون که توی ایامی که ما نبودیم شما مارو فراموش نکردین. پسرک شیطون من دیگه برای خودش مردی شده امسال هم به امید خدا راهی پیش دبستانی می شه و من کلی بابت این قضیه ذوق زدم . این روزا درگیر برگزاری مراسم تولد آریا هس...
29 مرداد 1392

روز مادر مبارك

سلام و صد تا سلام به همه ي دوستاي گلي كه با وجود نبود ما ولي همچنان به ياد ما بودن . اين روز عزيز و پر مهر و به همهي زنان دنيا مخصوصا" تمامي مادراي عزيز تبريك مي گم روز مادر و روز زن برتمام مادران و زنان دنيا مبارك   يه سلام ديگه به دوستاي خيلي خيلي ماهمون كه ما از خاطرشون نرفته بوديم باور كنيد خيلي دلم براتون تنگ شده بود براي خوندن تك تك خاطراتتون و نوشته هاتون از گل هاي زندگيتون . توي اين مدتي كه نبوديم دوره ي بدي رو پشت سر گذاشتم ولي خدارو شكر كم كم تونستم دوباره خودم و جمع و جور كنم و زندگي رو روي روال بندازم و بيشتر از اين لحاظ خوشحال بودم و خدارو شكر مي كنم كه وابستگي بيش از اندازه آريا به من...
11 ارديبهشت 1392

عكس

يك سري از عكس هاتو كه روز شنبه كه مثلا در استراحت بودي مي ذارم اينجا ماماني نصف كتاباتو آورده بودي مثلا مطالعه مي كردي اينجا هم اينقدر شيطوني كردي خسته شده بودي حين كارتون ديدن خوابت برد اينجا هم از حموم اومدي فرار كردي توي خونت قايم شدي كه لباس تنت نكنم   ...
1 ارديبهشت 1392

بعد از سه ماه سلام

سلام به همه دوستاني كه توي اين مدت غيبت ما مارو فراموش نكردن و به يادمون بودن ما برگشتيم البته همچنان بي رنگ چون نوشتن حتي از فرشته ي زندگيت روحيه  مي خواد كه فعلا اينجانب از داشتنش محرومم توي اين مدت باور كنيد بارها و بارها وارد سايت شدم و خواستم چيزي بنويسم و از احوا گل پسرم خبر بدم اما نه كلمات توي ذهنم جور مي شد نه انگشتام روي كيبورد به رقص در ميومدن براي چيدن كلمات و من هربار نااميد از نوشتن از سايت خارج مي شدم امروز هم هم كه اومدم براي آپ باز مثل روزهاي گذشته مي خواستم بدون هيچ كاري خارج بشم اما كامنت مامان ماهان جون كه نوشته بود (سلام 3ماه این پست جا خوش کرده شما کجاایید)من و مجبور به نوشتن كرد البته نا گفته نماند نوشتن با ت...
4 بهمن 1391

سلام p-:

يه سلام به گل پسر ماماني و سلامي گرم با كلي دلتنگي بعد از مدتها به دوستاي گلمون ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام دلمون براتون تنگ شده بود ولي چه كنيم ديگه تنبلي بدجوري گريبانگيرمون شده و بي حال و حوصله و كم انرژي براي آپ كردن سايت بخشش از بزرگتراست  عوضش الان جبران كم كاريمو مي كنم و چندتا از خاطرات بامزه آريا كه البته يادم مونده  و اين ذهن تنبلم ياريم مي كنه رو به ثبت مي رسونم . اول از همه اينكه الان چند وقتيه كه ثبته نامت كردم كلاس اسكيت و روزاي پنج شنبه مي ري اسكيت بماند كه هر جلسه كه مي ري كلي اولش بهونه مي ياري كه (من دلم براي تو تنگ مي شه خوب) و تا اينكه مطمئن نشي من همونجا تمام سه ساعت...
7 آبان 1391