مامان و بابا كوچولو
سلام به عزيز دل خودم خوبي ماماني ، ديدي طلسم و شكستم و توي اين هفته دوبار آپ كردم بزن دست قشنگه رو برام خوب اينم دليل داره ديروز يه كاره بامزه كردي كه دلم نيومد براي ثبتش صبر كنم گفتم شايد يادم بره خوب پيري و فراموشي و اما مي ري سراغ كاري كه باعث شد من اين ناپرهيزي رو انجام بدم: ديروز وقتي از سركار اومدم دنبالت مهد كودك و باهم راهيه خونه شديم لباساي تورو در آوردم و خودمم لباسامو عوض كردم و رفتم توي آشپزخونه براي تهيه شام كه ديديم تو آستينه مانتومو گرفتي دستتو كشون كشون با خودت آوردي توي آشپزخونه مي گي (مامان بيا اينو اِفوشونم مي خوام مامن شم) بعد هم مانتورو گرفتي سمته من اولش بهت گفتم بزار شام درست كنم بعد كه تو د...