نقاشي كشيدن مامان و رنگ كردن آريا
اينروزا خيلي وقت كم مي يارم براي آپ كردن وبلاگت ماماني آخه ساعات كاريمون كم شده به خاطر ماه رمضان و حجم كاري زياد براي همين اصلا" نمي رسونم كه به وبلاگت سر بزنم و نظرات دوستاي خوبمونو تاييد كنم و وبلاگتو به آپ كنم ببخشيد ماماني.
اما خلاصه كارات اينكه تازگي ياد گرفتي دفتر و مداد رنگياتو مي ياري مي گي (ماماني تو نقاشي اكش من خطش بزنم) منظورت رنگش بكنمه ديگه كارم در مياد يه موقع مي بيني دوساعت نشستيم من نقاشي مي كنم و تو به يك چشم بهم زدن رنگش مي كني اونم چه رنگي.
پنج شنبه از صبح روت كار كردم كه بريم موهاتو كوتاه كنيم اگه گريه نكني برات جايزه مي خريم آخه هروقت مي ري سلموني كلي گريه و زاري مي كني اخرم موهاتو كوتاه نكرده بر مي گردي وقتي عصر برديمت آرايشگاه تا موقعي كه نوبتت بشه منم همينطوري داشتم در مورد جايزه و گريه نكردن حرف مي زدم و تو همش مي گفتي (خوب) موقعي كه نوبتت شد همچين مثل اقاها رفتي اونجا نشستي و تكونم نخوردي كه منو بابايي يه نگاه از تعجب بهم كرديم وقتي هم كارت تموم شد اومدي پيشم و گفتي (مامان ديدي گريه نكردم حالا اريم جايزه بخريم) اونجا بود كه فهميديم بله دلتو براي جايزه صابون زده بودي از اونجا رفتيم مغازه اسباب بازي فروشي بابايي گذاشت به عهده خودت كه هرچي دوست داري برداري تو هم از اونجا كه پسر قانعي هستي يه ماشين برداشتي كه آهنگ مي زد و دراش باز و بسته مي شد من هركاري كردم اونو نخريم يه چيز بهتر برداريم تو قبول نمي كردي مي گفتي (همين اوبه همينو ايخوام) آخرم بابايي از خدا خواسته كه تو اينقدر خوب و ماهي گفت كه چكارش داري خوب اينو دوست داره برات خريد و اومديم بيرون و ماشينتو انداختي توي كيفت كه توشو پر كرده بودي از ماشين كه مي خوايم بريم خونه مامان بزرگ شفيقه. تازگي ها هر جا ميريم تو كيفتو پر اسباب بازي مي كني و دنبال خودت مي كشيش.
جمعه هم من تقريبا" داشتم يه خونه تكوني براي تولدت مي كردم كه تو هم همش توي دست و پا بودي جارو مي كردي دستمال مي كشيدي وقتي هم جارو رو از دستت مي گرفتم كه خودم جارو كنم گريه مي كردي كه مي خوام جارو كنم خلاصه حسابي كمك مامان كردي بعد از يه خونه تكوني بردمت حموم كه حسابي گريه كردي مي گفتي (حموم دوست ندارم فقط آب بازي كنيم نشورم) با كلي مكافات شستمت و آوردمت بيرون.
عكساي پسر گلم
اين دوتا جايزه جديدته كه پسر خوبي بودي ماماني برات خريدم از وقتي كه جايزه گرفتي همش مياي بهم مي گي (مامان اگه برم مهدكودك دوست مك كوئين رو هم برام مي خري) منم مي گم اگه پسر خوبي باشي برات مي خرم تو مي گي ( نه بگو اگه بري مهد كودك برات مي خرم)
اينم نقاشي هاي مامان و رنگ كردن آريا (همه شخصيتاي بن تنه)
آخه اين چه جور رنگ كردنه ماماني نقاشي مي كني يا تلويزيون نگاه مي كني آخه
اينم آريا بعد از كوتاهي مو ماشين توي دستتم جايزته ماشيناي روي ميزم تمام اون اسباب بازيهاته كه با خودت آوردي خونه مامان بزرگ
اينم عكس كمك كردن آريا
خونه رو جارو مي كني يا خودتو
دوست دارم ماماني