آريا كوچولو
چند وقتي بود كه خونه خاله زهرا اينا كالسكه عروسك محدثه رو ديده بودي و خيلي هم ازش خوشت اومده بود و همش مي گفتي (آلسته=كالسكه كه محدثه داره برام ايخري پسر خوبيم) منم مي گفتم آره توي كتابتم كه عكسشو مي ديدي مي گفتي(مامان آلسته محدثه من ندارم) تا اينكه يكشنبه با بابايي رفته بوديم بيرون از جلوي اسباب بازي فروشي كه رد شديم به بابايي گفتي (بابا برام اسباب بازي ايخري) بابايي هم يه آره بلند بالايي بهت گفت و دست در دست هم وارد مغازه اسباب بازي فروشي شدين از شانس تو هم كنار مغازه كالسكه عروسك چيده بود تو هم گير دادي كه (آلسته مي خوام) منم هركاري مي كردم كه ماماني اين دخترونست ولي تو گوش نمي دادي تا اينكه بابايي گفت چكارش داري خوب دوست داره بزار برداره خلاصه پدر و پسر با همكاري هم يه كالسكه خريدين و اومدين بيرون وقتي رفتيم خونه عروسكي كه براي سيسمونيت بودم توش گذاشتيم و مشغول بازي شدي وقتي عروسك و گذاشتم توش ياد نوزادي تو افتادم يادمه بيست روزت بود من لباساي همين عروسكو تنت كرده بودم كه برات بزرگم بود ازت عكس انداختم كه ماماني هما همش منو دعوا مي كرد كه بچه گناه داره نشونش يا چرا با بچه اينجوري مي كنه مگه عروسكته ولي حالا نگاه مي كنم مي بينم چقدر بزرگ شدي و حالا تو داري با عروسكه بازي مي كني.
اينم يكسري عكس
اين عكس آريا بيست روزت بود قربونت برم
چقدر زشت بودي ماماني اينم عكس عروسكت
اينم عكس دوتاييتون كه تو ديگه بزرگ شدي
آريا در حال عروسك بازي (دخمل شده پسرمون)
توي اين عكستم آدم آهنيات يا به قول خودت (آنن آدميام) آوردي باهاشون بازي كردن مي زاشتيشون زمين كنترل يكيشون و مي دادي به من يكيشونم خودت بر مي داشتي مي گفتي ( مامان بيا اجنگيم) بعد هم مشغول جنگ مي شديم بعد از يه جنگ سخت تن به تن تيراشون و در آوردي و به بابايي گفتي ( بابا بيا برام خونه بساز) بابايي هم مونده بود با اون تيرا برات چطوري خونه بسازه.
اين عكسم بازي با خونه باديتو و بادكنك تولدت از دست تو من هي مي رم بادكنك مي خرم براي تولدت تو هم هي بر مي داري و باد مي كني و بازي مي كني و بادكنكاتم مي تركن و روز از نو روزي از نو....
اينجاهم ما در حال احياء گرفتن بوديم شما هم توي اتاقت مشغول كارتون نگاه كردن وقتي هم مي خواستم بخوابونمت نمي اومدي مي گفتي ( مي خوام لاكپشتا نگاه كنم با تو قهرم چرا گريه كردي پيش من نيومدي) منم كلي بوست كردم و گفتم آخه داشتم قرآن مي خوندم براي همين پيشت نيومدم تو هم بغلم كردي و گفتي (خوب، بيا پيش من قرگان بخون گريه هم نكن،خوب) منم با كلي بوس و چلوندنت بلندت كردم و بردمت خوابوندمت.
عزيزم تمام خوبيها و بهترين هاي دنيارو برات از خدا خواستارم