آرياآريا، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه سن داره

گل پسر ماماني

stop بازي آريا

1390/6/5 13:11
نویسنده : مامان معصومه
1,204 بازدید
اشتراک گذاری

توي ايام ماه رمضان اصلا نتونستيم ببريمت پارك يا جايي براي گردش اميدوارم ماماني و بابايي رو ببخشيد آخه حق بده آدم وقتي روزه مي گيره تا قبل از افطار كه بايد كارارو كني و وسايل افطار و حاضر كني بعد از افطارم كه سنگين مي شي و مي شيني پاي سريالاش حالا بگذريم كه افطاري دادن و افطاري رفتنم هست.

 

پنج شنبه جمعه اين هفته كه اصلا" هيچ جا نرفتيم چون بابايي پنج شنبه خيلي دير اومد خونه ولي تا دلت بخواد خودم باهات بازي كردم يه بازي جديد كه از توي مهد ياد گرفته بودي stop بازي بود به اين طريق كه من بايد برات آهنگ مي زدم تو هم مي رقصيدي بعد كه من آهنگ و قطع مي كردم تو همونجوري كه داشتي مي رقصيدي وايميستادي نمي دوني ماماني كه چقدر من از دست تو خنديدم همچين اداهاي بامزه اي در مي آوردي و خوشگل و با مزه مي رقصيدي كه حد نداشت بعد از يه مدتي گفتي (مامان حالا نوبت تو من مي زنم تو استوپ شو) بعد منو مجبور كردي پاشم و تو بزني و من مثلا" برقصم خلاصه كلي با هم بازي كرديم و خوش گذرونديم تا بابا بياد بعد رفتي سراغ بابايي خداييش نمي دونم اين همه انرژي رو از كجا مي ياري چون من خسته شده بودم ولي تو هنوزم داشتي با بابايي بازي مي كردي.

جمعه مي خواستم ببرمت حموم كه باز شروع كردي گريه كه (نريم حموم من از حموم مي ترسم) منم عزا گرفتم كه باز شروع شد هركاري كه فكرشو بكني تا به حال براي حموم بردنت انجام دادم ولي باز تو گريه مي كني جمعه هم بهت گفتم مي خواي هر اسباب بازي كه دوست داري و بردار ببريم حموم بشوريمش يكم آروم شدي و رفتي سراغ اسباب بازي هات يه موقع ديدم كاميونتو پر كردي از اسباب بازي كه ببري حموم مي گفتي (مامان اينا همه اثيفن ببريمشون حموم) منم باكلي سرو كله زدن تونستم قانعت كنم كه فقط كاميونتو ببريم. توي حموم هم صدام و كلفت مي كردم مثلا" آقا شيره روي كاميونه مي گفتم آريا از حموم مي ترسي ها ها ها تو هم از روي لج آقا شيره مي گفتي (نه نمي ترسم ميمين گريه هم نمي كنم ) كلك خوبي بود چون تا آخر حموم كردنت گريه نكردي همش پز گريه نكردنتو به آقا شيره مي دادي بعد هم كلي بازي كردي توي حموم خدا كنه كه ترس ريخته باشه و سري ديگه دوباره نخواي گريه كني.

 

عكساي آريا

عكساي stop بازي آريا (البته همه اداهاتو نتونستم ازشون عكس بندازم چون ورجه وورجه مي كردي و عكسا تار مي شد)

عشق مامانعشق مامانعشق مامانعشق مامانعشق مامانعشق مامان

اينم آخر بازي بود

عشق مامان

اينم عكساي توي حمومت (البته بدليل سانسور شدن يسري از عكسارو نتونستم بزارم)

عزيزمعزيزمقربونش برمجيگر مامانعزيزم

وقتي هم از حموم آوردمت بيرون با همون كلك آقا شيره موهاتو سشوآر كشيدم

آريا با موهاي سشوآر كرده مثلا" فشنت کردمFat Panda emoticon

عزيزمعزيز دلم

اينم براي دل خودم

عشق مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (35)

مامان رادمان
5 شهریور 90 10:58
آريا چقدر بامزه است الهي هميشه شاد باشه.
مامان آريا لطفا ميتوني منو راهنمايي كني چطور عكساي آريا رو اينجوري كنار هم قرار ميدي ؟


درمورد قراردادن عكسا وقتي داري آپلود ميكني توي قسمت اندازه اندازشونو كوچيك كن بعد كه اوكي كردي فاصله رو نزن دوباره برو عكس بعدي رو آپلود و دوباره كوچيك كردن اندازه و اوكي و عكس بعدي هم بدون زدن فاصله به همين روند ادامه بده من معمولا اندازه عكساي آريا رو 200 تا 250 مي گيرم اميدوارم تونسته باشم راهنماييت كنم
مامان ماهان عشق ماشین
5 شهریور 90 12:02
عجب نعمتیه این کامیونا.
ایشالله ترسش ریخته.بار اول سخته.دفعه دیگه اگر پرسیدی میخوای بری حموم گفت نه اصرار نکن.خودت کامیون و آقاشیره رو بردار و برو.خودش میاد.خدا رو شکر مشکل حمام ماهان حل شد.از بعد از اون جریان کامیون............
خواهر بذار یه عالمه اسباب بازی ببره.اگر بدونی ما هر سری چقدر ماشینو حموم میکنبم.تازه یه حوله جدا هم مخصوص ماشینا کنار گذاشتیم.




اميدوارم در مورد آريا هم صدق كنه
مامان هانیه سادات
5 شهریور 90 12:31
خدای من.دوست دارم قورتت بدم. ناناز خاله.حموم میره چه ناز میشه.








مریم
5 شهریور 90 12:54
سلام خوشگل خاله
حسابی مامانو رقصوندیا ؟
پسر شیطون ماشاا.... به این همه انرژی
امیدوارم همیشه سالم و سر حالباشی عزیز دلم
دوستت دارم


مرسي عزيزم

ناهید
5 شهریور 90 13:13
سلام
سایت خوبی داری.
پسرتم قشنگه.
راستی ممنون که لینکم کردی.




مامان سهند
5 شهریور 90 13:25
سلام عزیز دلم ممنونم بابت محبتی که در حقم کردی و متشکرم از راهنماییهات خیلی به دردم خورد این گل پسر خاله رو از طرف من ببوسید برام دعا کنید که موفق بشم البته من روزها رو کم کردم و یه جورایی توی روز سعی میکنم اصلا بهش شیر ندم تا ببینیم خدا چی میخواد


خواهش مي كنم عزيزم اميدوارم موفق باشي
سيدمهدي
5 شهریور 90 14:16
سلام. خواهري جان خوبي شرمنده به خدا يه مدت حالم خوش نبود . آريا جان چه خبر ؟ حالا ماه رمضان هست كه باشه بچه رو چرا نميبري پارك زورت به اون رسيده


اميدوارم كسالت برطرف شده باشه
آريا هم خوبه خوب آخه تا قبل از افطار كه گشنه و از گرسنگي زياد گرفتن ميگرنم موجب مي شه بزنيم بيرون از خونه بعدشم كه خوردمو سنگين شدم و نشستم پاي سريال هاي تلويزوني


میثم
5 شهریور 90 14:49
چقد خوبه خونمون پر از نعمت باشهچهار تا کافیه پنج اشتباه تایپی بود لنگه کفش همون پاشنه کفش طلا سیندرلا رو میگویی؟
چی؟ تخفیف لنگه کفش؟
ایشالله


مي ترسم كفش سيندرلارو ببري خواهرش زوري بكنه پاش اونوقت جاي سيندرلا خواهرش گيرت بياد هه هه هه
میثم
5 شهریور 90 14:53
خوبه رقصات تا اومدن بابایی رو به اتمام بید
عکس استوپ زبونش باحال بید

عکسای سانسوری حمومو بده فتو شاپش کنم
چند رو دیه مونده ها دعا کن واسه همه و من


رقصاي من تموم شد و نوبت بابايي شد وقتي اومد مجلس مردونه شد
نه ديگه كيفش به فتوشاپ نشدشه كه بزرگ شد بدم بهش
میثم
5 شهریور 90 14:54
راستی گفتی وای کامیونش چقد گنده س


براي اسباب كشي چيزي خواستي تعارف نكني ها
خاطره مامان بردیا
5 شهریور 90 15:47
به به قدر این مامان و باید حسابی دونست که وقت می زاره و با گل پسرش بازی می کنه عکسای توی حموم خیلی باحاله... عاشق عکس آخری شدم


مرسي خاله جون

تینا بیدی
5 شهریور 90 16:43
چه خوبه وقتی بچه ها بزرگتر می شن تنوع بازی هاشونم بیشتر می شه، الان کلی بازی بلدم که بدرد ین سن رها نمی خوره و منتظرم بزرگتر شه و اجراشون کنیم. البته همین الانم کلی بازی بلدیم و انجام می دیم.
معصومه جون چه جالب، رها نه از حموم می ترسه و نه از سشوار کردن بدش می یاد ولی بجاش کلی چیز دیگه وجود داره که منو نگران می کنن منم همیشه دلم می خواد یه راه حلی براشون پیدا کنم


عجله نكن همچين بچه ها زود بزرگ مي شن و بازي ها انجام مي دن كه ما بزرگتر ها كم مي ياريم






مامان ماهان
5 شهریور 90 17:12
معصومه جونم سلام
بابا از این عکسا نزار
یه وقت آریا جونو میخورمشا
خیلی خیلی بامزه اس حسابی از طرف من بچلونش




نوش جان هه هه هه قربونت برم نظر لطفته
مامان نازدونه ها
5 شهریور 90 18:28
چه بازی قشنگی بود راغب شدم با بچه ها انجامش بدم در مورد حمامش هم انشالا که این سیایتت جواب بده تا دفه های بعدی هم از حمام نترسه


مرسي عزيزم



مونا مامان گلسا
5 شهریور 90 18:32
سلام .چه بازی قشنگی
گلم آب بازی خیلی کیف داره که




مامان حسین
5 شهریور 90 23:48
سلاممممممم
کلی مادر و پسر بازی کردین باهم ...ایشالله همیشه در کنار هم شاد باشید


مرسي عزيزم

اعظم مامان سپهر
6 شهریور 90 8:34
اي جاننننننننن قربون موها فشنت بره چقدر تو حموم بامزه شدي آريا جوونم
چه بازي باحالي بايد ياد بگيرم و با سپهر بازي كنيم تو خونه
. حتما آريا گلي شرايط كاري و شرايط ماه رمضون و درك كرده و بهونه پارك رو نميگيره! مگه خوشگله من




مهرانه مامان مهرسا
6 شهریور 90 9:29
الهي خاله قربون اون ژستاي استپ بازي و اون موهاي فشن دختر كش بره




مامان رها
6 شهریور 90 9:31
سلام سلام ما (مامان و رها)هم بازی
جیگر فشن رو میخورم من


باشه خاله بازي به شرطي كه جر زني نكنين ها

سمیرا مامان سپهر
6 شهریور 90 10:09
................ چه پسمل دشندی




سمیه: مامان مسیح
6 شهریور 90 10:13
سلام خاله جون.....بیا پیشمون...ما آپیم با پست جشن تولد مسیح کوچولو...
با تفسیر و تصویر...



خيلي عالي بود واقعا" خسته نباشيد تولد مسيح جونم هم باز مبارك

ناهید
6 شهریور 90 11:46
خیلی پسرت قشنگ شده. به منم سر بزن.
دیروز دختر بابا...امروز خانوم خونه
6 شهریور 90 13:32
jigareshooooooooooooo
میثم
6 شهریور 90 16:36
سلام مرسی تو خوبی داداشم
مرسی، نخور مگه روزه نیستی؟ آره، الان باید ژل بگیره صافش کنه
طفلی حتما گلوش گرفته بوده اونا فکر کردن حرف میزنه
مرسی، الان شد 2تانه فقط مرغ عشق و کفترن، تو فکرمه فنچ و مینا هم بگیرم، البته فقط فکره، نمیگیرم آره باید باغبونی هم کنم

همیشه بخندی ایشالله نه آقاش مهم نیس نیتش مهمه
حالا با کی دشمنی داری؟ با دختر اعظم خانوم اینا؟
قربونت برم مرسی داداشی
دختر خالم یه پسر کوشولو داره عین آریای دایی[بوسه]مو نمیزنه، بهشم گفتم دربارت[رضایت]


دختر اعظم خانوم اينا و دختر حسن آقا بغال سر كوچمون چشم ندارن منو ببينن
پس يه بوس از طرف من از پسر دختر خالت از لپش بگير
میثم
6 شهریور 90 16:36
آره خب [رضایت]
خب بده اگر لازم نبود دست کاریش نمیکنم

نه خوار مادرش اندازه ی پاشون نمیشه خداروشکر
نخند مسواک گرون میشه داداشی


بخند تا دنيا به روت بخنده فوقش مسواك گرون مي شه ديگه مسواك نمي زنيم و مي ريم همه دندونامونو مي كشيم
مامان نیایش
7 شهریور 90 0:46
سلام خانومی سلام عزیز خاله خوبی گلم افرین به این همه انرژی و شور و نشاطی که تو و مامانی دارینسالم باشید و شاد همیشه


مرسي خاله جونم
فهیمه مامان پرهام
7 شهریور 90 5:27
ـــ★
ــــــــ★
ــــــــــــــ★★
ـــــــــــــــــــــــ★★★
ــــــــــــــــــــــــــــ★★★★
ـــــــــــــــــــــــــــــــ★★★★★
ـــــــــــــــــــــــــــــــ★★★★★
ــــــــــــــــــــــــــــ★★★★
ـــــــــــــــــــــــ★★★
ــــــــــــــ★★
ــــــ★
ــــــ★
ــــــــ★
ــــــــــــــ★★
ـــــــــــــــــــــــ★★★
ــــــــــــــــــــــــــــ★★★★
ـــــــــــــــــــــــــــــــ★★★★★
ـــــــــــــــــــــــــــــــ★★★★★
ــــــــــــــــــــــــــــ★★★★
ـــــــــــــــــــــــ★★★
ــــــــــــــ★★
ــــــ★



عزیزم برا حمومش و همین طور سشوار ما با پرهام اینکارو کردیم : مثلا" موهای خودمو بارها جلوش سشوار کردم تا براش عادی شد و باباش هم رفتن زیر دوش رو به خودش سپرد که موثر واقع شد، از همون اولین حمومش هر حیوونی رو که دوست داشت می بردیم تازه لیفش هم می زدیم



مرسي از راهنماييت


مامان آراد(تمپلی)
7 شهریور 90 9:26
چه مامان باحال و خوبی داری آریا جونم اینقدر این پسر گلم نانازه که نگو خاله قربونت بره با این اداهای قشنگت





مادر نیایش کتاب آفرینش
7 شهریور 90 9:40
الهی خاله قربون این پسر شیطون بلا بره .
ماشاءاله بچه ها چه انرژی دارند .
نیایش حموم رو خیلی دوست داره و روزی 10 مرتبه هم بخوای ببریش حموم میاد و کلی آب بازی می کنه .


واقعا" خوشبحالت من كه با حموم آريا مشكل دارم
مادر نیایش کتاب آفرینش
7 شهریور 90 9:43
راستی آریا جون چیزی به تولدت نمونده ها . دیگه داری آقایی می شی واسه خودت .



مرسي خاله جون آره تا تولدم چيزي نمونده مامانم كه خودشو كشته
ماهان
7 شهریور 90 10:56
چه وبلاگِ خوشگلی ... تاحالا ندیده بودم نینی وبلاگ رو ...

اون قوانین فقط برای دخترایی هست که حرکاتِ احمقانه انجام میدن. 4 سالِ تو این وبلاگم هزار تا دختر دیدم به هر بهونه ای می خوان باهام دوست بشن. عکسم رو برداشتم ادعا نمی کنم خوشگلم. اما خوب دخترای زیر 72 احساساتی میشن فکر می کنن مردِ رویاهاشونم و رویا پروری می کنن. بعد که بزرگم می کنن و منم بهشون محل نمیدم ناراحت میشن.

شما جای مادرِ ما رو داری. کاشکی منم مامانم اینقد دوسم داشت ... دلم واسه ی اون مامانِ زمانِ بچگیم تنگ شده ... اون که میومد باهام برنامه کودک نگاه می کرد و باهام می خندید ....

نه این مامانی که روزی 10 تا قرصِ اعصاب می خوره و ...

شمارو لینک می کنم ... دوست داشتید منم لینک کنید ...


دختراي زير 72 و احساسات و جووني زياد سخت نگير
مادرتم درك كن بالاخره هميشه كه اينطوري نبوده مشكلاتي كه خودت بهتر مي دوني و فكر و خيال به اينجا رسيده پس اين مادر هم دوست داشته باش مي دوني من چون خودم مادرم مي دونم احساس يه مادر به فرزندش چطوريه در هر شرايطي كه باشه پس به قرص خوردن مادرت نگاه نكن به دلش نگاه كن
منم لينكت كردم
ماهان
7 شهریور 90 11:08
من هنوزم نی نی هستم ... اما ...

بابتِ اینکه یکم دیر میرید تو لیست پیوندام عذر می خوام.

50 تا وبلاگِ دیگه هم باید اضافه کنم و تنبل بازی در آوردم و جمع شده ... خلاصه اینکه ببخشید.




خواهش مي كنم عيب نداره
مامان پارسا
7 شهریور 90 22:40
سلام
پست خیلی باحالیه
منکه کلی کیف کردن از خوندن مطلبش و دیدن عکساش
ممنون از آموزش استپ بازی
آفرین به آریا جان که پیش آقا شیره گریه نکرده
مامانی شما هم خیلی کلکیااااااااااااااااا


مرسي عزيزم
ديگه چه كنيم ماماني و هزار كلك كه بايد سوار كني تا بچه ها غذا بخورن حموم بكنن و كلي چيز ديگه
مامان آرمان
7 شهریور 90 23:57
سلام .یک بوسه گنده به آریای بلا




نازنین نرگس نفس مامان
19 شهریور 90 17:40
چه بازی جالبی ما هم داریم ولی بدون استوپاریا جون خوش به حال مامانت که از حموم بدت میاد من موندم با این وروجک چه کار کنم روزی 3 بار میگه حموم دارم پیر شدم تو دستشویی و حموم


نه توروخدا نگو ماماني از حموم بدش مي ياد پوستمو مي كنه تا بره حموم تمام مدتم گريه مي كنه مي ره روي اعصابم