شکست بیماری
سلام به همه دوستای گلم که توی این ایام بیماری آریای من رو فراموش نکردن و جویای احوال پسرک من بودن (چه از طریق کامنت های پر از مهرشون و چه از طریق تلفن و اس ام اس های پر از محبتشون)
اينم عكسي كه براي شركت توي مسابقه مجله سيب سبز فرستاده شده
اگه دوست داريد آریا توي اين مسابقه برنده بشه كد 3214 رو به شماره 20001124 پيامك بزنيد.
(هم اكنون نيازمند ياري پيامكي تان هستيم)
فقط تا پايان اين هفته براي راي دادن به آريا كوچولوي ما فرصت باقيست
پي نوشت1: دست خاله سمیه عزیز هم درد نکنه برای گذاشتن پست خبررسانی واعلام کد مسابقه اریا
دست همه دوستانی هم که وقت گذاشتن و به آریا براي برنده شدن توي مسابقه از طریق پیامک راي دادن درد نکنه
و اما می ریم سر اصل داستان در ادامه مطلب
بعد از يك هفته كه برامون به كندي هم سپري شد بالاخره تونستيم بيماريه فرا آنفولانزاي آريا رو شكست بديم و نفس راحتي بكشيم.
ماماني واقعا" نمي دوني توي اين هفته چه روزاي سختي و بد تر از اون چه شباي وحشتناكي بهمون گذشت طي روز بي حال بودي و به زور كه سرتو گرم كنم باهات بازي مي كردم و شب ها هم چنان تبت بالا مي رفت كه همش مشغوله پاشويه كردن و نوازش تو، هنگام گفتن هذيان بودم و بدتر از همه اين بود كه من نمي تونستم كاري برات بكنم جز گريه كردن و دعا كردن كه زودتر اين ويروس از تنت بره بيرون بابايي طفلك هم از يه طرف نگران تو بود و از يه طرف هم همش دلداريه من مي داد كه مگه نديدي دكتر گفت ويروسه و تمام اين حالاتو بايد پشت سر بزاره من همه اينارو مي دونستم ولي نمي دونم چرا وقتي تورو توي تب مي ديدم كه داري هذيون مي گي دلم آتيش مي گرفت آخه ماماني از تب و تشنجش خيلي خيلي مي ترسم. (بابايي راست مي گفت دكتر گفته بود ويروسه فراآنفولانزا گرفته كه تا شش روز تب داره ولي هروقت ديدي سر درد يا استفراغ كرد سريع ببرينش بيمارستان) كه اين هم شده بود يه دليل ديگه براي نگرانيه من چون تو يه بار استفراغ كردي و من همش نگران بودم كه نكنه كارت به بيمارستان برسه كه خدارو هزار مرتبه شكر كه كارمون به اونجا ها نكشيد. خلاصه اينكه روزاي ما دستمال به دست و پاك كردن بيني آقا آريا و درست كردن غذاهاي مجاز براي پسركم و شبا هم شب بيداري بالا سر آريا و پاشويه كردن. توي اين چند وقت هم اينقدر دارو بخوردت دادم كه ديگه خودت توي خوردنش مهارت پيدا كرده بودي و بعد از هر وعده غذايي مي گفتي (مامان بريم داوو بخورم تا زود خوب شم) و بالخره ديروز من و آريا و بابايي تونستيم به ويروسه بدجنسي كه توي تن پسركم جا خوش كرده بود پيروز بشيم و آريا جونيه مامان الان حالش خوبه فقط خيلي توي اين چند روز لاغر شده كه من بايد تمام تلاشمو بكنم كه دوباره آرياي ماماني رو تپليش كنم.توي اين يه هفته ماماني كلي بي خوابي دارم ديگه نمي دونم چقدر طول بكشه تا جبران بشه ولي فداي سرت همين كه تو الان خوبي برام كلي ارزش داره.
و اما عكس
آريا در حال خمير بازي
آريا با بن تن يه پمپ بنزين تاسيس كردن سرشونم حسابي شلوغه و قيمتاشونم ارزونه (قربونت برم كه زياد حوصله بازي رو نداشتي و به زور ماماني همبازيه من شده بودي)