خداحافظي سال90
سلام پسر گلم
عزيزم چهارشنبه آخر سال هم تموم شد و چيزي نمونده تا شروع يه سال ديگه يك سال ديگه از عمرمون گذشت ساعت ها همچين به سرعت مي گذرن كه اصلا"متوجه گذر زمان نمي شي وقتي به خودت مي ياي و توي آيينه نگاه مي كني تازه با خودت مي گي هي چه زود گذشت پسر گله مامان اميدوارم كه از تك تك ثانيه هاي عمرت نهايت استفاده رو بكني تا فردا روزي حسرت از دست دادنشونو نخوري من و بابايي هم تمام سعيمون و مي كنيم كه بهترين ها رو برات فراهم كنيم.
ديروز بدليل چهارشنبه سوري بودن و تبديل شدن خيابان ها به ميدان جنگ مهد كودكتون ساعت 2 تعطيل مي شد براي همين دايي عابدين اومده بود دنبالت وقتي ماماني رسيدم خونه مشغوله بازي بودي و خيلي خوشحال بودي (البته هميشه بودن با دايي عابدين برات لذت بخشه چون خيلي بهت خوش مي گذره) يكم كه هوا تاريك شد تو هم كيسه مهماتتو كه شامل يكسري ترقه هاي بي خطر بود رو برداشتي و بادايي و بابايي راهيه منطقه جنگ شدي اينقدر از صدا ها و نورا خوشت اومده بود كه نگو همش درحال خنده و جيغ كشيدن بودي تا ديروقت هم توي كوچه بودي و با هزار دوز و كلك تونستم بيارمت توي خونه بعد از شام هم از بس خسته بودي زودي خوابت برد ولي نصف شب بود كه از پادرد شديد از خواب پريدي و زدي زير گريه از بس كه توي روز بپر بپر كرده بودي پادرد گرفته بودي منم بهت قرص دادم و تا پا دردت خوب شه و دوباره خوابت ببره پاهاتو ماساژ دادم فكر كنم ساعت سه بود كه ديگه آروم شدي و خوابيدي.
وقتي از مهد اومده بودي خونه بهم گفتي (مامان مَه دِ تودك ساهت اورده بودن زدن به ديفار) منم در حالي كه داشتم بغلت مي كردم تا بشيني روي پام بهت گفتم دوسش داري ساعتتون خوشگله كه تو دستاتو دور گردنم گره كردي و گفتي (آره من همش ميرم نِداش ميتونم به خاله مريم ميگم ساهت چنده چرا مامانم نَ اومبد دنبالم ساهت سه شد) اينجا بود كه محكم محكم بغلت كردم و كلي بوست كردم بهت گفتم عزيزم من كه ساعت سه نمي يام دنبالت ساعت بايد شش بشه تا ماماني بياد دنبالت تو هم تا اونموقع بازي كن كارتون ببين تا من بيام كه تو گفتي (آخه زود بيا دنبالم خوب دلم برات تنگ مي شه ساهت سه بيا خوب ) الهي من قربونه دلت برم كه ساعته سه براي ماماني تنگ مي شه و تحمل نداره تا شش صبر كنه ولي چه كنم كه عزيزم نمي تونم اين خواستتو برآورده كنم تو بايد به دلت بگي فقط سه ساعته ديگه صبر كني ماماني مي ياد فقط سه ساعت مونده سه ساعت.
ماماني اين آخرين پستت توي سال 1390 بود چون ما بار سفرمون و بستيمو فردا راهي هستيم به سمت و سوي بندر عباس هم گردشي هم براي عروسيه دختر عموي ماماني اين اولين سفر تو به بندر عباسه اميدوارم كه بهت خوش بگذره و ديگه اينكه توي اين مدتي كه نيستيم از تاريخش از فردا تا بعد از سيزده فروردينه دلم براي تك تك دوستاي گل سايتيمون كه نمي تونم توي اين مدت به سايتشون برم و از خوندن خاطراته شيرينشون لذت ببرم تنگ مي شه.
پس بنابراين ما مجبوريم پيشا پيش سال 1391 را به همه دوستاي گلمون تبريك بگيم
اميدوارم سال خوب و پر از مهر و دوستي و بركت براي همتون باشه
شیشه می شکند و زندگی می گذرد.
نوروز می اید تا به ما بگوید تنها محبت ماندنی است
دلهای پر مهرمان را به روزهای سبز و زیبای بهار
پیوند می زنیم و شادی را برای یکدیگر به ارمغان می آوریم . . .
ستاره بختتان بالا
سپیده صبحتان تابناک
سایه عمرتان بلند
ساز زندگیتان کوک
سرزمین دلتان سبز
سال 1391 مبارک
اين تقويم با عكس آريا هم خاله مهربون مامانه ماهان جون (ماهان عشق ماشينhttp://mahan1.niniweblog.com/) زحمتشو كشيده براي آريا درست كرده خاله جون دستت درد نكنه خيلي دوست داريم .
عكساي آريا توي چهرشنبه سوري (البته زياد واضح نيستن)
آريا در حال اعزام به منتطقه جنگي روبروي خونمون
آريا به قوله خودش گاو شده خاش داره (شاخ داره)
اينم يه نقاشي جديد از آريا (اون خط پشت سر كه تا پايينه پاهاشه در اصل موي آدمشه)
مامان قربونِ تمام مهربونيات و دلتنگيات
اين بوسم براي همه دوستاي گلمون از طرف آريا براي خداحافظي
تا 20 روزه ديگه خداحافظتون سال خوبي داشته باشين دلمون براي همتون تنگ مي شه