مامان و بابا كوچولو
سلام به عزيز دل خودم خوبي ماماني ، ديدي طلسم و شكستم و توي اين هفته دوبار آپ كردم بزن دست قشنگه رو برام خوب اينم دليل داره ديروز يه كاره بامزه كردي كه دلم نيومد براي ثبتش صبر كنم گفتم شايد يادم بره خوب پيري و فراموشي و اما مي ري سراغ كاري كه باعث شد من اين ناپرهيزي رو انجام بدم:
ديروز وقتي از سركار اومدم دنبالت مهد كودك و باهم راهيه خونه شديم لباساي تورو در آوردم و خودمم لباسامو عوض كردم و رفتم توي آشپزخونه براي تهيه شام كه ديديم تو آستينه مانتومو گرفتي دستتو كشون كشون با خودت آوردي توي آشپزخونه مي گي (مامان بيا اينو اِفوشونم مي خوام مامن شم) بعد هم مانتورو گرفتي سمته من اولش بهت گفتم بزار شام درست كنم بعد كه تو دست بردار نبودي براي همين منم بي خيال شام شدم و رفتيم براي مامان بازي مانتومو كه تنت كردم به همون راضي نشدي و مقنعه هم آوردي و گفتي (اينم اِفوشون مامانا بايد مَخنِگه داشته باشن= مقنعه) منم مقنعه رو سرت كردم اينقدر بامزه شدي كه فقط يك ساعت داشتم مي چلوندمت و بوست مي كردم كه صدات در اومد بعد تو شدي مامان و منم آريا اول از همه كه منو گذاشتي مهد كودك و بهم گفتي (تو برو بازي كن تو مَه دِ تودك منم مي رم كلاسم زود ميام پيشت) بعد جالبيش اينجا بود كه رفتي روي يه مبل نشستي كه مثلا"كلاست بود و مشغول كار شدي همچين بامزه اداي مامانو در مي آوردي تازه بعضي وقتا با يكي هم حرف مي زدي كه من وقتي ازت پرسيدم با كي حرف مي زني گفتي (مثلا"تو كلاستم ديده ايناهم دوستاتن) با دست به مبلاي ديگه اشاره مي كردي بعد از همونجا به من مي گفتي (برو ناناهتو بخور) يا مي گفتي (الان بايد درس بخوني) يا اينكه (الان وقته گابيدنه بگير بِگاب= خوابيدنه بگير بخواب) درست كارايي كه توي مهد كودك خودت مي كردي و به منم مي گفتي تا انجام بدم بعد مثلا"عصري شد و تو مي خواستي بياي دنبالم كيفتو انداختي روي دوشتو اومدي الكي زنگ زدي (دينگگگگگگگگگگگ) وقتي در مهدكودك باز شد گفتي (من مامانه آريام اومبدم دنبالش) منم با شيطوني از مهد اومد بيرونو از فرصت استفاده كردم و به عنوانه بچت حسابي بوست كردم كه گفتي (آفلين پسرم مَه دِتودك حال داد ) اينقدر بامزه رفته بودي توي حس مادرانت كه خيلي بامزه چيزايي كه من بهت مي گفتم يا قربون صدقه هايي كه من برات مي رفتم و تو انجام مي دادي وقتي كه مثلا" اومديم خونه لباساتو در آوردي گفتي (تو يكم با خودت بازي كن تا برات شام بِپَزيدم تا بخوري گَوي بشي و بوزورگ خوب) يكم كه اداي شام پختن و در آوردي من يه دفعه اي گفتم ماماني پس بابا كو من بابامو مي خوام كه تو يه دفعه گفتي خوب من الان بابا مي شم بعد يكم فكر كردي كه چه جوري بري توي نقش پدري بهم گفتي (من كه ريش ندارم چطوري بابا بشم ) هر چي گفتم باباي تو هم كه ريش نداره نمي خواد ريش بزاري بدون ريش بابا شو مي گفتي (آخه بدونه ريش شِچله آريام نه بابا= شكله) اين شد كه دست به كار شديم براي درست كردن يك عدد سبيل براي پدر كوچولوي خودمون وقتي گريم پدري روت پياده شد از سر كار اومدي و برام يه سك سك خريده بودي مي گفتي (بيا يه بوس بده اَستگيم دَرِه ميبين برات چي خريدم) درست حرفي كه بابايي به تو مي زنه منم كه منتظر فرصت براي بوسيدنت از خدا خواسته بدو بدو اومدم و بوست كردم خلاصه كه تمام وقته ما به بازي گذشت و يه وقت به خودمون اومديم ديديم بَــــــــــــــــــــــــــله پدر راست راستكي اومده خونه و از شام هم خبري نيست من براي انحراف ذهن بابايي كلي با ذوق و شوق شروع كردم به تعريف كاراي تو كه چه بامزه تمام كارا و حرفاي مارو توي نقش پدر و مادري به زبون مي آوردي بابايي هم كلي قربون صدقت رفت بعد در آخر هم به بابايي گفتم حالا شــــــــــــــــــــام نداريـــــــــــــــــــم بابايي گفت اشكالي نداره خدا نگه داره رستوراناي بيرونو و زود تلفن و برداشت و شام سفارش داد و اينطوري بود كه مامان و باباي كوچولوي ما ديشب شام مارو مهمون كرد با شيطونياي بامزش، قربونت برم عزيزم كه تمام زندگيه ما شدي.
و هم اكــــــــــــــــــنون مـــــــــــــــــــــعـــــــــــــــــــــــــــرفي مي كنم
مامان آريا بابا آريا
اينم الباقيه عكساي مامان و باباي گلم الهي كه من قربونت برم
قربونه اون اخمات برم
از خدا برات خواستار بهترين هام در تمام مراحل زندگيت