يار شفيق آريا
سلام عزيز دلم، قبول دارم يكم توي آپ كردن وبلاگت تنبلي دارم مي كنم و اتفاق مي افته كه شايد يك هفته تمام نيام و به وبلاگ سر نزنم باور كن عزيزم خودمم نمي دونم چم شده فقط مي دونم حوصله ي هيچ كاري رو ندارم هيچ كاري به غير از تــــــــــــــــــــــو و با خودم مي گم اگه تو نبودي و شيطنت ها و كاراي بامزه اي كه انجام مي دي كه خنده رو روي لبامون مي نشوني نبودي حتما ديونه مي شدم براي همين براي داشتن تو و بودن تو در كنار خودم هزاران هزار بار خدارو شكر مي كنم خوب ديگه بسه به خودم قول دادم حرفايي كه بوي بي حوصلگي بده نزنم براي همين مي ريم سراغ كاراي خوشگل و حرفاي بامزه تو .......
اول از همه بگم كه چند وقت پيش چند تا از عكساي تورو براي مجله شهرزاد فرستاده بودم كه چند وقتي بود ديدم چاپ نكردن منم به طور كل ديگه نا اميد شدم تا اينكه اول خرداد وقتي مجله رو خريدم ديدم عكستو چاپ كردن و منم كلي كيف كردم و قربون صدقت رفتم شبم وقتي خودت عكستو توي مجله ديدي اينقدر خوشحال شده بودي و همش مي گفتي (مامان آر خوب كردم پسر خوبي بودم عكسم و انداختن تو كتاب=كار خوب كردم)
و اما جريان يار شفيق آريا كه كسي نيست جز يه عروسك خرسي كه قرار بود آويزون كيف ماماني بشه وقتي اريا اونو ديد گفت (ماله من بشه) ماماني هم دادتش بهت و از اونجا بود كه اين خرسيه كوچولو شد همراه هميشگيه آريا توي رختخواب ، كنار دستش موقع ديدن كارتون و جاهاي ديگه چند روز پيش نشسته بودي كارتون نگاه مي كردي و طبق معمول خرسي هم توي دستات بود يه موقع ديدم با بغض بهم مي گي (ماماني من دست خرسيمو گاز گرفتم) منم بهت گفتم اشكالي نداره عزيزم ولي اينقدر تو عذاب وجدان گرفته بوديكه زدي زير گريه خرسي رو گرفته بودي دستت و نگاش مي كردي و با گريه مي گفتي (ولي من دستشو گاز گرفتم الان دردش گرفته من دسته دوستمو گاز گرفتم ) اينجا بود كه من واقعا"نمي دونستم در مقابل اين همه احساساتي كه داشتي براي يه عروسك به خرج مي دادي چه عكس العملي نشون بدم هرچي هم بهت مي گفتم كه عزيزم اين عروسكه دردش نيومده تو به خرجت نمي رفت كه نمي رفت و همچنان گريه مي كردي تا اينكه بهت گفتم ديگه گريه نكن مي خواي من از دله خرسيت در بيارم تو هم زودي اشكاتو پاك كردي و با سر حرفمو تاييد كردي منم خرسي كوچولوتو بغل كردم و گفتم خرسي اگه من تورو يه دور دور خونه بچرخونم از دلت در مياد و آريا رو مي بخشي به خاطر اينكه دستتو گاز گرفته و خودمم جاي خرسي بله رو دادم و بعد هم من مشغول شدم يه خرس كوچولو رو تو اتاق چرخوندنو جاي خرسي هم خنديدن وقتي اومدم سراغت گفتم بيا اينم خرس كوچولوت كلي تو اتاق چرخوندمش الانم ديگه ازدستت ناراحت نيست تو هم خرسو از دستم گرفتي يه نگاه بهش كردي و گفتي (ديگه گازت نمي گيرم خوب ببخشيد از دستم ناناحت نباش خوب) بعدم بوسش كردي و آروم شدي با اين كار تو كه اينقدر عذاب وجدان براي يه عروسك كوچولو داشتي با خودم فكر مي كردم چي مي شد همه ي ما آدما همينطوري بوديم تو به خاطر عروسكت اينقدر ناراحت بودي و اشك ريختي در صورتي كه ما آدما روي هم پا مي زاريم و احساس و غرور يكديگر و لگد مي كنيم بدونه اينكه حتي نگاهي به زير پامون كنيم از خدا مي خوام كه با همين احساس پاك و وجدان بيدار بزرگ بشي و در آينده هم همينطور باشي نه مثل خيلي ها بادلي سنگي......
اين يار شفيق آريا
به كارتون پت و مت خيلي علاقه پيدا كردي و بيشتر وقتا اونو نگاه مي كني ولي وقتي مي گيم اسم كارتون چيه تو مي گي (احمگا= احمق ها) اين بماند تا يه جرياني رو برات تعريف كنم. ديروز بابايي مي خواست به مامان شفيقه زنگ بزنه موبايل من و برداشت كه زنگ بزنه منم اعتراض كنان كه برو از تلفن خونه زنگ بزن خوب چرا از موبايل مي خواي زنگ بزني بابايي هم مي گفت كه چه فرقي مي كنه منم رفتم و موبالم و ازش گرفتم گفتم فقش اينه كه پول همرام زياد مي ياد خوب چه كاريه وقتي مي خواي به خونشون زنگ بزني برو از خونه زنگ بزن كه شهري مي يفته و هزينه اي بر نمي داره كه يكدفعه تو وسط حرف من اشاره كردي به بابايي و گفتي (احمگاست ديه=احمق هاست ديگه) كه اين حرف تو باعث سكوت مطلق شد و اينكه من يكم هم اخم چاشنيش كردم كه يعني اين چه حرفيه كه تو زدي كه تو يه نگاه به من كردي و گفتي (احمگا رو دوفتم فحش كه ندادم ) اينجا يكم خندم گرفته بود كه اينكار بابايي رو به كاراي پت و مت تشبيه كردي ولي به روت نياوردم تو هم همچنان داشتي توضيح مي دادي كه (من احمگا رو دوفتم هموني كه كارتونه همش كاراشونو خلاب مي تونن فحش ندادم كه) كه بابايي بغلت كرد و گفت مي دونم عزيزم تو پسر خوبي هستي و فحش نمي دي منم وقي از پيشم رفته بوديو پشتت به من بود حسابي به اين حرفت داشتم ريز ريز مي خنديدم و بابايي رو دست انداخته بودم و بابايي هم هي برام خط و نشون مي كشيد.
يكسري عكساي آريا و دوستش خرسي
چندوقتي بود كه دوست داشتم موهاتو ببندم ولي تو نمي زاري همش مي گفتي (مَدِه من دوخترم كه موهامو ببندي) هيچ وقتم موفق نمي شدم ديروز با كلي كلك موهاتو بستم ولي با گريه كشه موهاتو باز كردي ولي جلوي موهاتو نذاشتم بازكني چون بلند شده مياد توي چشمت همش مي اومدي مي گفتي (مامان اينارو باز كن دختر شدم) منم بهت گفتم اين مدلي كه من بستم مدل پسرونست ولي آخر كششو در آوردي و مجبورن با سنجاق سر جلوي موهاتو جمع كردم ولي اينقدر قيافت بامزه شده بود كه نگو هميشه موهاتو توي صورتت بود وقتي از توي صورتت جمعشون كردم خيلي بامزه شده بودي و كلي ديگه تحويلت گرفتم و قربون صدقت رفتم.
اين عكس با كش بسته بودم كه با كلي قرقر مجبورم كردي كششو باز كنم اخماتم نشون دهنده نارضايتيته
و اما اينجا هم كششو باز كردم و با سنجاق برات مدل پسرونه بستم
عزيز دلم دوسسسسسسسسسسسسسسسسست دااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم