ماهی
دیروز مامانی باید می رفت دکتر برای همین دایی عابدین اومد مهدکودک دنبالت مامانی شب خونه اومدنی با بابایی رفتیم برات ماهی خریدیم وقتی اومدیم خونه بابایی اومد بغلت کنه تو جاخالی دادی اومدی تو بغل مامان بهت گفتم ببین مامان برای آریا ماهی خریده اینقدر خوشحال شدی همش ماهی ماهی می کردی ماهی رو ریختم توی تنگ گذاشتم رومیز از کنارشون تکون نمی خوردی بعد می گفتی (مامان ماهی منه) می گفتم آره گلم می اومدی بوسم می کردی دوباره می رفتی پیش ماهیت بعد صدا من می زدی دستات و تکون می دادی لباتم جمع می کردی اینجوری ادای ماهی رو در می آوردی.
اینم عکس آریا با ماهیش
اینم عکس آریا وقتی ازش می پرسیدم ماهی چیکار می کنه لباشو جمع می کرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی