آرياآريا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

گل پسر ماماني

چهارشنبه سوری

1389/12/25 9:55
نویسنده : مامان معصومه
663 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز مامانی حسابی بهت خوش گذشت دایی عابدین به خاطر تو اومده بود کرج خونه ما شب رفتی بیرون آتیش بازی و ترقه بازی خیلی خوشحال بودی اینقدر برات جالب بود صداهای ترقه هاروکه می شنیدی با تعجب دو رو برت و نگاه می کردی و می گفتی (او) بعد با کمک دایی عابدین از رو آتیش می پریدی البته بیشتر بازی های تو دیشب مربوط به خاک بازی کردن بود مامانی زودتر برگشتم خونه که وسایل شام و حاضر کنم وقتی شما برگشتین خونه من داشتم اتاق خواب تو شیطونکو تمیز می کردم از اتاق خواب که اومدم بیرون با وحشت ناکترین صحنه تارخ مواجه شدم اونم این بود که تو باکفشای خیلی گلی وسط پذیرایی روی فرش واستاده بودی و از دم در تا اونجایی که ایستاده بودی هم همش گلی بود دیگه داشتم از هوش می رفتم البته یه کوچولو دعوات کردم با اینکه بیشتر باید دایی عابدین و دعوا می کردم که دم در کفشات و در نیاورده بود خلاصه مامانی سه ساعت تمام داشتم فرش و سرامیک و می شستم و بخارشور می کشیدم شما هم با خیال راحت و خوشحالی داشتی با بابایی و دایی عابدین بازی می کردین بعد از شام هم توی ماشینت خوابیده بودی و بابایی حولت می داد و با دایی عابدین تصادف می کردی اینقدر بازی کردی که تو همون ماشین هم آخر سر خوابت برد. امیدوارم برات شب خوبی بوده باشه قربونت برم .

اینم عکس آریا که تو ماشین خوابش برده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سارا
25 اسفند 89 10:48
چه قشنگ خوابیدی خاله