آريا با حيوناتش
ماماني يكسري برات از اين حيوانات مزرعه خريده بودم كه بعدش از اينكار پشيمون شدم چون همش اونا توي پذيرايي رديف مي چيني و نمي زاري جمعشون كنم كارتون ديدني اونارم جلوي تلويزيون رديف مي كني كه اونا هم كارتون ببينن غذا خوردني اونا دور تا دور بشقابت مي چينيشون تا اونا هم مثلا" غذا بخورن هرجا می ری اناهم دنبالت مبری ديگه خلاصه اينكه ما هم نمي تونيم بهشون دست بزنيم يا جمعشون كنيم همش بايد پخش و پلا باشن.
اينم آريا و حيوانات مزرعش
نظر سنجي در مورد مربي هاي مهد كودك
ديروز داشتم از علاقت راجع به مربي هات ازت مي پرسيدم بهت گفتم خاله مژگان رو دوست داري با سر نشون دادي كه آره گفتم خاله فرشته رو چي اون و دوست داري اونم اشاره دادي كه آره گفتم خاله مريم چي جوابت براي اونم مثبت بود اما وقتي گفتم خاله فاطمه رو چي با سر جواب منفي دادي زودم دستتو بردي سمت گوشت گفتي (گوشم مي كشه) البته يه چندروزيه كه داري اينو مي گي منم به مهد كودك گفتم اما خاله فاطمه مي گه نه من آريا رو دوست دارم براي همين من ديشب ازت فيلمبرداري كردم تا امروز بهشون نشون بدم چون معلومه اينكار خيلي تكرار شده چون تا اسم خاله فاطمه مياد تو ناخودآگاه گوشتو مي گيري و مي گي (گوشم مي كشه) وقتي مامان مي بينم توي مهد اونطور كه بايد باهات رفتار نمي كنن خيلي ناراحت مي شم ولي ماماني چاره اي ندارم مجبورم بزارم مهدكودك اميدوارم مامان و ببخشي قربونت برم.