بشكن بشكن
ديروز كولاك كرده بودي مامان اول از همه وقتي از مهدكودك اومديم خونه مي خواستم لباسات و عوض كنم نمي ذاشتي مي گفتي (لباس درنيار بريم پارك بازي كينم) بعد هم كه ديدي نه پارك خبري نيست قهر كرده بودي و نمي ذاشتي لباستو در بيارم تازگي ها قهر مي كني مي ري روي ميز عسلي مي خوابي اخه نمي دونم جا قحطه تازه باكلي قربون و صدقه رفتن آشتي كرديم لباساتو عوض كردم رفتي سراغ يخچال آبميوه بخوري تازگي ها آقا شدي مثلا" خودت مي خواي كاراي خودتو انجام بدي ولي هميشه هم خرابكاري مي كني مثل ديروز كه دريخچال اومدي ببندي شيشه آب ازتوي در يخچال افتاد كف آشپزخانه و خورد شد منم زود تورو از وسط شيشه خورده ها برداشتم البته دعواتم كردم كلي طول كشيد تا اونجارو تميز كردم يه شيشه تو پامم رفت كه ديدم صدات از پاي تلويزيون مي ياد مي گفتي (ماماني بدو بيا افتاد شكست) ديگه منم كلي عصباني شدم اومدم ديدم بله آقا رفته سي دي بزاره گوي هاي دكوري ميزو انداختي شكوندي منم ديگه اينقدر دعوات كردم يدونه هم البته زدم روي دستت مشغول تميز كردن ميز شدم تازه بامزه اينجا كه وقتي بابايي از سر كار اومده بود رفتي به بابايي گفتي (بابا برام جايزه اريدي) بابا عباس گفت آره عزيزم امروز پسر خوبي بودي تو هم با كمال اعتماد به نفس گفتي (آراه پسر خوبي بودم ) بعد رو كردي به من گفتي (مگه نه) منم با تعجب گفتم آره پسرم ماه بوده فقط امروز يكم شيطون گولش زده.تو هم اومدي محكم بغلم كردي بوسم كردي گفتي (مامان دوست دارم)منم بوست كردم گفتم منم عاشقتم بعد رفتي جايزتو از بابايي گرفتي.
اينجا كلي گريه كردي كه بريم پارك البته با ماشين پليسات
اينجاهم ديدي پارك خبري نيست قهر كردي
اينجاهم آشتي كردي البته زير مبل
اينجا هم بعد از خرابكاريها و شكستنات مشغول خونه سازي با مداد رنگيات شدي