آريا و خونه بادي جديد
ديروز ماماني رفتم برات خونه بادي خريدم خيلي وقت بود مي خواستم برات بخرم و توش توپ پر كنم تا بازي كني ولي نمي شد بالاخره طلسم شكسته شد و ديروز برات خريدم البته هنوز توپاي توشو نخريدم تا ببينيم كي طلسم شكسته مي شه و توپاشم مي خريم. وقتي اومدم مهد دنبالت تا جعبه رو دستم ديدي گفتي(اين مال منه تو اريدي) منم گفتم اين جايزته كه مي ياي مهدكودك و پسر خوبي هستي وقتي رفتيم خونه مشغول باد كردنش شديم تو هم مگه صبر مي كردي هي مي رفتي توش مي گفتي (پس چرا خونم گنده نمي شه) خلاصه اينكه وقتي تموم شد تمام بادكنكاتو ريختي توش و مشغول بازي شدي از توش بيرون نمي اومدي بعد مي گفتي(مامان آزم بادكنك بيار) شامتم توي باديت خوردي.
شب موقع خواب چند بار بغلم كردي و گفتي(مامان مرسي كه برام اونه اريدي، اشنگه دوسش دارم
= برام خونه خريدي قشنگه) منم بوست كردم بهت گفتم تو اگه پسر خوبي باشي و حرف گوش كني و اذيت نكني بازم برات جايزه مي خرم باشه اونوقت بود كه تو ديدي باز موقع خوابه و شروع كردي گفتي(مامان فردا نرو سركار امونيم اونمون من مهد اودكو دوست ندارم تورو دوست دارم = بمونيم خونمون من مهدكودك دوست ندارم) منم كلي تعريف از مهد كودك و محاسنش و فوايد رفتن مهد بهت گفتم ولي تو باز حرف خودتو مي زدي و بغلم مي كردي و مي گفتي(دوست دارم ماماني) و باز بحث سر نرفتن سركار من و نرفتن تو به مهد كودك بي نتيجه ماند و تو گول خوردي و خوابيدي تا صبح طبق معمول بري مهد كودك.
و اما عكس شيطنتاي آريا