آرياآريا، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

گل پسر ماماني

آريای مامان مريض شد

1390/7/11 8:14
نویسنده : مامان معصومه
2,064 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکین

پنج شنبه بابايي خونه بود عصر با هم رفتيم دنبال مامان بزرگ شفيقه و عمه نرگس دسته جمعي رفتيم پارك تو كيان حسابي بازي كردين وقتي رفتيم قسمت اسباب بازي ها تو زودي رفتي توي اتاقك گريم نشستي روي صندلي كه (مي خوام مرد عبوتي بشم) منم نمي خواستم ديگه گريمت كنيم ولي تو كوتاه نيومدي و آخر سر هم بابايي قبول كرد كه دوباره گريم شي خيلي جالب از اولش نشستي تا آخرش مواقعي كه روي صورتت كار مي كردن يه پلكم نمي زدي بعد از پارك موقع برگشت تو توي ماشين خوابت برد خونه مامان بزرگ مجبور شدم گريم صورتتو با آب و پنبه پاك كنم تا بيدار بشي وقتي از خواب بيدار شدي بردم صورتتو شستم احساس كردم كه تب داري ولي هرچي من مي گفتم آريا تب داره عمه اينا مي گفتن بخاطر اينه كه از خواب بيدار شده موقع برگشت خونه باز من نگران تبت بودم كه بابايي گفت مي خواي بريم بيمارستان منم از خدا خواسته گفتم آريا وگرنه من تا صبح خوابم نمي بره خوب شد برديمت ماماني تبت روي 38و نيم بود زود اونجا يه شياف دادن برات برداشتم كه تو كلي گريه كردي همش بيحال بودي و توي بغلم بودي دكتر برات آزمايش خون نوشت گفت اگه عفونت نداشته باشه تبش ويروسيه وقتي برديمت آزمايشگاه من دلشو نداشتم براي همين سپردمت دست بابايي با گريه تو توي آزمايشگاه اشك توي چشمم جمع شد تا اومدي بيرون پريدي بغل من كه (ماماني دستمو اوخ كردن) جواب آزمايشت ساعت سه و نيم شب آماده مي شد و گفتن يكي حتما" بمونه خوب بيمارستانه و هزارتا قانون برا خودشون درست مي كنن براي همين من و تو با آژانس برگشتيم خونه و بابايي موند بيمارستان وقتي رفتيم خونه تو خيلي تب داشتي چند بار تو خواب پريدي و همش هزيون مي گفتي نمي دوني مامان به من چي گذشت شروع كردم به پاشويه كردن تو و با گريه از خدا برات سلامتي خواستن الهي قربونت برم كه توي اون حال خرابتم فكر مامان بودي وقتي ديدي دارم گريه مي كنم با بي حالي گفتي (ماماني گريه نتون من اريض نيستم) منم بوست كردم گفم نه عزيزم تو مريض نيستي منم گريه نمي كنه بيا آب بازي كنيم تو هم براي اينكه كمكم كني خودت موهاتو مي زدي بالا تا من دستمال خيس بزارم روي پيشونيت تا ساعت چهار داشتم پاشويت مي كردم نمي دوني ماماني تا تبت بياد پايين بر من چي گذشت هزار دفعه مردم و زنده شدم كه خدايي نكرده يه موقع تشنج نكي كه خدا به دل من رحم كرد و اتفاقي برات نيفتاد بابايي هم اومد خونه كه خدارو شكر عفونت نداشتي و تبت ويروسيه و تا سه روز ادامه داره جمعه هم تب داشتي كه با استامينوفن و بروفن كنترلش كردم خاله زهرا اينا هم اومدن خونمون كه با محدثه يكم سرت گرم شد و از بيحالي در اومدي عصر هم رفتيم بيرون يه دوري زديم شنبه وقتي بيدار شدم كه برم سر كار ديدم باز توي تب داري مي سوزي براي همين مجبور شدم دوباره برات يه شياف بردارم وقتي توي اونحال ديدمت دلم نيومد تنهات بزارم براي همين موندم خونه تا پيشت باشم تو وقتي ديدي نمي رم سركار خيلي خوشحال شدي دستتو انداختي دور گردن گفتي (پيشم مي موني من نرم مهد كودك) گفتم آره عزيزم پيشت مي مونم بعد خوابت برد طي روز هم با دارو تبتو كنترل كردم و خدارو شكر بهتر شدي ولي نمي دوني چه لحظه هايي بود من هميشه از تب و تشنج مي ترسم براي همين وقتي تو تب مي كني من ميميرمو و زنده مي شم آخه تو وقتايي مريض مي شي اگه تب كني هميشه تبت بالاي 38يا 39 درجه است حاضرم هر بلايي هست سر من بياد ولي تو مريض نشي عزيزم.

نایت اسکیننایت اسکیننایت اسکیننایت اسکیننایت اسکیننایت اسکین نایت اسکین

 عكس از آريا

عكساي آريا توي پارك كه پنج شنبه با عمه اينا رفته بوديم

عشق مامان

عشق ممان

عشق مامان

عشق مامان

 

عشق مامان

مرد عنكبوتي مامان

مرد عنكبوتي

عكس كيان پسر عمه آريا

كيان

اينم عكس آريا و محدثه موقعيكه مي خواستيم بريم بيرون

عزيزم

آربا در حال آب بازي توي مهستان

عشق مامان

الهي مامان قربونت برم كه بي حالي از قيافت مي باره

آريا در حال بازي با هواپيماش كه توي بيمارستان بعد از اينكه خون داد بابايي براش جايزه خريده

عشق مامان

قربونت برم كه حال بازي كردنم نداري

عشقمي

اينجا يه كم حال اومدي و رفتي سشوآر مامان و آوردي مثلا" موهاتو سشوآر مي كني

عزيزم

از توي كشو چسب زخم پيدا كردي همرو چسبوندي روي صورتت مي گفتي من مريضم قربون اون چشماي قرمزت برم كه واقعا" هم مريض بودي

عشقمي

اميدوارم هميشه هميشه صحيح و سالم باشي و هيچ وقت هيچ وقت مريض نشي

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

مامان نازدونه ها
10 مهر 90 11:06
انشالا همیشه بلا از مرد مبوتی کوچولومون دوره
حالا که با خونه موندن اینهمه آریا جون خوشحال میشه برنامه ریزی کن یه روز هم که حالش خوبه ونیاز به پرستاری نداره خونه بمونی وبذاری از بودنت لذت ببره


فكر خوبي بايد يه بار اينكارو بكنم
اعظم مامان سپهر
10 مهر 90 11:18
اي جانم بلا دوره آريا جوون چرا مريض شدي خاله؟؟
اون عكس با چسم زخم خيلي بااله كلي خنديدم!
ايشالا كه زود زود خوب بشي!!


مونا
10 مهر 90 11:22
سلام دوست خوبم
الهي بميرم تو هم شرايط من و داشتي منم شنبه نرفتم سر كار خيلي سخته پاره تنت مريض باشه و تنهاش بذاري الهي بميرم برا آريا جونم براش دعا مي كنم مراقبش باش مامان مهربون آريا جون


واقعا" خيلي سخته ببيني كه جيگر گوشت توي تب داره مي سوزه و ناي تكون خوردن نداره
مامان آرین
10 مهر 90 12:22
آخیییییییییییییی الهی قربونت برم که مریض شدی خاله جون . ایشالا زودی خوب میشی . هر چی مامانت میپزه زود بخور تا خوب شی باشهههه ؟
مامانی خسته نباشی ایشالا آریا جون زودتر خوب میشه من لینکتون کردم اگه دوست داشتین شما هم لینکمون کنین


دیروز دختر بابا...امروز خانوم خونه
10 مهر 90 13:33
ای جانم
خدا رو شکر که زود تبش اومده پایین و خوب شدهانشا الله که دیگه هیچ وقت مریض نشهاون عکسی که چسب زخم زده به خودش خیلی با مزه استآریا جون دوست دارم خاله[بوسه]


منم دوست دارم خاله جونم
مامان آرمان
10 مهر 90 13:49
سلام.
ای خدا چقدر مریضی این کوچولوها بده.
خاله جون الان چطوری؟کم کم باید به سمت خوب شدم بری.
نمیشه گفت که هیچ وقت مریض نشی ولی برات دعا میکنیم که کمتر مریض بشی.
هوا داره سرد میشه و مریضیها هم رو به ازدیاده.خیلی مواظب خودت باش.
چقدر وقتی بچه ها بی حالن و بازی و شیطنت نکمی کنن مامانا ناراحتن.حالا از اون ور که دارن آتیش میسوزونن مامانا میگن بشین بچه.......
عکسات هم خوشگله ها.بازم مثل همیشه.
اون کلاه بن تنی را ببین.


هميشه همينطوره ولي من حاضرم بچه ها هميشه شيطوني كنن تا اينكه مريض بشن و بيحال باشن
مامان آرمان
10 مهر 90 13:57
قربونه اون صورتت که رنگت پریده است و چشات هم سرخه.
خیلی این عکسش بامزه است.حدا یا به این عقل با عقل این بچه های شیطون و بانمک.
راستی مامانه مهربون حتما تو اولین فرصت با هم در تماس باشیم برای قرار بیرون.
خیلی دوست داریم اما کو فرصت.ولی هرجوری شده وقتش را پیدا میکنم وباهاتون تماس میگیرم.


من منتظرم تا همديگه رو ببينيم
مامان نيكان و روهان
10 مهر 90 14:03
انشاءالله زودتر خوب بشي آريا كوچولو
هيچوقت و هيچوقت از اون چسب زخمها استفاده نكني عزيزم عكسات خيلي قشنگه عزيزم مواظب خودت باش


مامان سانی
10 مهر 90 17:34
الاهی نی نی خوشگل ایشاا... زود زود خوب بشی هیچوقت هم مریض نشی


مریم (مامان روشا)
10 مهر 90 17:53
عزیزم باور کن اشکمو در آوردی منم از تب خیلی بدم میاد بار آخری که روشا 3 روز تب داشت به هیچ عنوان تبش پایین نمیامد من و باباش مردیم و زنده شدیم چه کار خوبی کردین ازمایش گرفتین خدا خودش این بچه هارو حفظ کنه و در پناه خودش نگه داره
خداروشکر که گل پسرم خوب شد من میدونستم یه اتفاقی افتاده که آپ نمیکنی ولی همش به خودم دلگرمی میدادم که چیزی نیست چون که هرروزم آپ میکنی نگرانت شدم منم تنبلی نمیکنم به خدا از بعد فوت علیمون گردن درد گرفتم و نباید زیاد پای سیستم بشینم وازطرفی میگم هفته ای یکبار آپ کنم که وقتی خواست خودش بخونه حوصله اش از این همه مطلب سر نره
ببخشید طولانی شد میبوسمتون و دوستتون دارم


مرسي عزيزم كه اينقدر درحق من و آريا محبت داري و مهربوني باور كن منم دلم براتون خيلي تنگ شده بود
خدا داداشيتم بيامرزه براي گردن درددتم برو حتما" دكتر تا خدايي نكرده مساله جدي اي نباشه اميدوارم هميشه شاد و سرزنده باشين
مامان ماهان عشق ماشین
10 مهر 90 21:33
بلا به دور خاله جون.ایشالله زود خوب میشی.


مامان زهرا نازنازی
11 مهر 90 0:48
★/(,")\♥♥(".)★★
..★/♥\★★/█\★★
.★_| |_★._| |_ ★

زهرا نازنازی هم سرما خورده

الهی زوده زود خوب شی قشنگم


مامان کیان و کارین
11 مهر 90 2:21
پسر خوشتیپ من هم با اجازه لینکت می کنم و خیلی خوشحالم دوست نازنینی مثل تو دارم


خاله سميه
11 مهر 90 8:22
قربونت برم كه تو اين عكس آخر اينقدر بامزه شدي.
حالا چرا روي دهنت چسب زدي؟
ايشالا هميشه سالم و تندرست باشي


خدا نكنه خاله جون
پرستو
11 مهر 90 9:14
الهي من قربونت برم كه مريض بودي بلا به دور عزيزم
عكسات درست مثل هميشه خوشگلن بودن مخصوصا" عكس آخري اين همه چسب زخم قربونت برم كه همه كارات شيرين و نازن


خدا نكنه خاله دوست دارم
مامان ماهان
11 مهر 90 10:18
قربونت برم عزیزم چرا مریض شدی
الهی زود زود خوب بشی و دیگه هیچ وقت مریض نشی
مامانی عکسا خیلی خوشگله دستت درد نکنه
عکس چسب زخم رو صورتش خیلی خوشگل و بامزه شده چقدر شیرینی عزیزم


مامان ماهان
11 مهر 90 10:19
راستی گلم چند تا عکس به پست جدیدم اضافه کردم خوشحال میشم ببینی


خيلي با اون عينكش ناز شدي ماهان جون آريا از اون عينك زردشو داره
فرشته مامان امين رضا
11 مهر 90 11:10
سلام

بلا بدور انشااله زودزود خوب بشه.مريضي بچه ها مخصوصا تب خيلي بده كاملا ميفهم
خدا همه اين فرشته هاي پاك ومعصوم حفظ كنه


مامان آبتين
11 مهر 90 11:59
عزيزم ايشالله هميشه سالم و سرحال باشي و درد و مريضي ازت به دور باشه


مامان رها
11 مهر 90 12:57
ای جونم خاله نبینم مریضی الهی زود زود خوب بشی


دختر یلدا
11 مهر 90 13:55
سلام
بلا به دور ،واقعا ناراحت شدم و اشک توی چشمام اومد وقتی فهمیدم تب داری آخه من هم از تب می ترسم و یاد شبی افتادم که کیمیا تب داشت و از بس می ترسیدم کامل بچه را گذاشتم توی طشت آب
ولی الهی قربون این فرشته های خدا با اون دلهای مهربونش بگردم که توی مریضی هم به فکر مامانشون هستند
ان شاله زود زود خوب بشه و شیطنت کنه
می بوسمش هزارتا با این عکسهای خوشگلی که انداخته

مرسي عزيزم
مامان حسین
11 مهر 90 17:23
اخییییییییییییییییییی اریا جونم مریض شده.حالا چطوری خاله.ایشالله هیچ وقت بچه ها مریض نشن که ما مامانا طاقتشو نداریم.
خاله عکسات خیلی خوشگله.


خوبم خاله جون
مامان پارسا
12 مهر 90 0:23
خداکنه الان که این کامنتو برات میزارم آریا خوب خوب شده باشه، خیلی ناراحت شدم از خوندن پستت و تب کردن آریا جان ،منم از تب و تشنج تو بچه ها خیلی میترسم
آریا جانم امیدوارم همیشه تنت سالم و دلت شاد باشه عزیزم و دیگه تو هیچ کدوم از عکسات حالت چشای نازت انقدر بی حال و سرخ و تبدار نباشه ،چون این عکسات دل منو آتیش میزنه مرد عبوتی خاله
فکر کنم بن تن جای خودشو به مرد عنکبوتی دادهاااااااااا


خدارو شكر الان حال آريا خوبه مرسي خاله مهربون كه اينقدر در حق آريا لطف داري
خاطره مامان بردیا
12 مهر 90 14:42
خوش تیپ من..... باحال.. جیگر.... مرد عنکبونی خوردنی انشاء اله که هیچوقت مریض نشی و بلا همیشه ازت دور باشه...


مرسي خاله جون مهربون
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
12 مهر 90 15:44
سلام معصومه جان
با خوندن پستت اشک من هم دراومد ، کاملا حس و حالت رو درک میکنم ، ان شاالله که آریا جونم همیشه سالم و پرنشاط باشه


مرسي عزيزم بابت همدرديت
مامان محمدباقر
13 مهر 90 14:08
سلام انشاالله اریا جون همیشه سلامت باشه و دیگه هیچ وقت مریض نشه
ماششاالله خیلی نازه هم خودش هم عکساش قربونش با این تیپ مردونه ش
وبلاگ قشنگــی دارید خدا کوچولوی نازتونو حفظ کنه پسرکوچولوی منم وبلاگـــی داره خوشحال میشم اگه به وبلاگش سر بزنید اگه دوست دارید وبلاگ پسر منو با نام محمدباقر کوچولو لینک کنید و بهم خبر بدید تا وبلاگ شما را هم لینک کنم منتظرتونممممممم خدانگهدار


مرسي عزيزم از اين همه محبتي كه آريا داشتي من با افتخار لينكتون كردم بوس بوس بوس براي محمد باقر خودم
سمانه مامان محمدباقر
13 مهر 90 15:55
سلامممم ممنونم که وبلاگ پسرمو لینک کردید
منم وبلاگ شما را لینک کردکم با نام اریـــا گل پســر مامانــی


مامان حسنی
14 مهر 90 15:09
نگران شدم خدا را شکربخیرگذشته من هم خیل ازتب کردان حسنی می ترسم وگریه می کنم الهی هیچ بچه ای هرگز مریض نشه وهیچ مادری مریضی بچه اش را نبینه وهمه مریضا خوب خوب بشن
قربون اون دل مهربونت بشم آریا جونم


مرسي عزيزم
آتلیه
15 مهر 90 12:29
اولین کارتون هم همیشه مجانیه منتظره شما هستم. غیر از عکس نینیهاتون چیزی از کودکی اونا براتون به یادگار نمیمونه پس این موقعیت رو از دست ندین. زیبایی وبلاگه نی نی های شیرینتون فقط و فقط تو دسته ماست. این موقعیت رو از دست ندین. امتحانش مجانیه. تحویل عکس در عرض ١٥ دقیقه. فقط کافیه آدرس عکسه آپلود شده ی نیتونو برامون تو قسمت نظرات بزارید تا در عرض ١٥ دقیقه اونو ویرایش کنیم و براتون بفرستیم. اول عکستونو تحویل بگیرید بعدش هزینه رو پرداخت کنید. درست کردن عکس نی نی هاتون در حده عکسهای آتلیه. امتحان کردنش مجانیه دیگه نمیخواد دلبندتونو به آتلیه ببرید و کلی هزینه و وقت صرف کنید فقط با ٥٠٠ تومان در عرض ١٥ دقیقه عکسهاتونو از ما تحویل بگیرید . رو عکسها واقعآ کار میشه امتحانش مجانیه اول عکسهاتونو تحویل بگیرید بعد هزینه رو بپردازید. منتظره نظراتتون هستیم.
سعيدي
16 مهر 90 15:59
خدابرات حفظش كنه و هميشه مايه چشم روشنيت باشه


ممنون
مامان تارا - سارا
17 مهر 90 10:04
وای چقدر شیطونی پسر. چکارها که نمیکنی؟این دیگه چه قیافه ایه. هر چی چسب بود که زدی به صورتت.


خوب مثلا"‌مريضه چسب زده زود خوب بشه