آرياآريا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

گل پسر ماماني

اژدها ترسناك

1390/8/7 12:46
نویسنده : مامان معصومه
2,019 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکین 

سلام به قند عسل مامان، چند وقتي بود كه همش به ماماني مي گفتي (مامان برام يه اژدها بوزورگ بخر حيبونامو بخوره) بعد با يه مظلوميت گفتي (ديگه ارشته مهربون برام آيزه نمي ياره) منم كه مي دوني فرزند ذليل، بهت گفتم اگه پسر خوبي باشي خودم برات جايزه مي خرم (ديگه وقتشه اين فرشته مهربونو يه جورايي از بين ببرم ديگه خسته شدم از بس من جايزه خريدم و اين فرشته مهربون شيرين شد بنا بر اين تصميم گرفتم از اين به بعد جايزه هات از طرف خودمو بابايي بهت داده بشه) بعد از يه مدتي كه تقريبا" هرشبش از من يه اژدها مي خواستي رفتم و برات خريدم وقتي چهارشنبه اومدم كهد به عنوان جايزه البته از طرف خودم بهت دادم خيلي خوشحال شده بودي توي راه همش مي گفتي (مامان اين اَه تَر آ ته) خيلي با مكث كلمه هاشو مي گفتي من متوجه نمي شدم چند بار كه گفتي البته آخراش عصباني شده بودي تازه من متوجه شدم كه داري مي گي اين خيلي خطرناكه(قربون حرف زدنت) وقتي رفتيم خونه رفتي دوتا ديگه از دانياسوراتو آوردي كه با هم بجنگن بعد رو كردي به من ازدها جديدتو نشون دادي گفتي (مامان اين خيلي وَه اَش نا تِه) (اينم درست مثل خطرناكه تلفظ مي كردي ولي چون من يه بار تجربه داشتم زود فهميدم كه منظورت وحشتناكه) بعد از تاييد من كه ازدهات هم خطرناكه هم وحشتناك مشغول جنگ شدي و آخر هم اژدها وحشتناكه پيروز شد خلاصه اينكه حسابي سر گرم بودي.

نایت اسکین

 بعد از مدتها بابايي راضيم كرد كه بريم موهاتو مرتب كنيم چون اخرين باري كه رفته بودي آرايشگاه خيلي برات بد كوتاه كرده بود براي همين نا مرتب بلند شده بود وقتي موهاتو مرتب كرديم درسته پشت موهات كوتاه شد ولي قيافت خيلي بامزه شد خودتم خوشحال بودي همش مي گفتي (اِسر خوبي بودم مودامو كوتاه كردم) براي تشويقتم دايي عابدين يه ماشين پليس كنترلي برات خريد. حسابي داري براي خودت لوس مي شي ها.

نایت اسکین

وامـــــــــــــــــــــا عكس

اينم عكس آقاي آريا گل بعد از كوتاهي موهاش (ولي من خيلي ناراحتم چون موهاتو دوست داشتم)

گل مامان

آريا و ازدهاي  اَه تَر آ تش و وَه اَش نا تِش

آريا و اژدهاشآرياي مامان

 بررسي اژدهاي جنگجو

 آرياي مامانآرياي مامان

 و اما جنگ اژدها ها

آرياي مامانآرياي مامان

بعد از جنگ و استراحت پادشاه آريا خان

آرياي مامان

 آريا با بادكنكي كه بابايي براش خريده بود (كلي ورجه وورجه كردي باهاش همش مي گفتي (آدكونكم بوزورگه))(و ماماني هميشه حاضر در صحنه و دوربين به دست)

آرياي مامانآرياي مامان

آرياي مامانآرياي مامان

ماماني از بس با كامپيوتر كار كردم چشمام يكمي ضعيف شده و براي ديدن تلويزيون و مطالعه بايد عينك بزنم ولي مگه از دست تو مي تونم وقتي عينكو روي چشم من مي بيني همش مياي و با دست مي كشي روي شيشه هاش بعد مي گي (بده من بزنم ببينم اندازمه) منم كلي توضيح كه براي تو خوب نيست چشمات درد مي گيره تو هم همچنان اصرار آخر سر هم با گفتن اينكه (يه دونه چوچولوشو برام اِخر ) پا مي شي مي ري يكي از عينك آفتابي هاتو مياري بزني به چشمت كه مثلا"‌تو هم عينك زدي.(البته اون عينك آفتابيت كه uv بهتر و از دستت قايمش كردم تا نشكونيش)

عكس آريا وقتي با عينك ماماني پرفسور مي شه

آرياي مامانآرياي مامان

جمعه مي خواستيم بريم بيرون و تو هم لج كردي كه عينكم هم مي خوام بزنم هركاري كردم كه ماماني الان خورشيد خانوم نيست عينك آفتابي نمي زنن كه، ولي از اونجايي كه حرف آقا آريا يك كلامه آخر هم با عينك اومد بيرون البته خوبيش اين بود كه بيشتر توي ماشين بوديم وگرنه فكر كن مردم چه فكري مي كردن؟؟

آرياي مامانآرياي مامان

آرياي مامان

ماماني ديشب ساعت 11 شب يكدفعه از من پرسيدي (مامان اِشمم چجوري دوروست شده؟)تعجب آخه عزيزم اين چه سئوالاييه كه مي پرسي من گناه دارم كلي بايد فكر كنم تا به تو يه توضيح بدم كه برات قابل درك باشه.اوه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

دیروز دختر بابا...امروز خانوم خونه
7 آبان 90 13:42
asheghe in lebasaye hendoneam vase bache ha
مامان نازدونه ها
7 آبان 90 14:23
مامانی مواد لازم برا درست کردن اسم اریا جونم چی بودهکوتاهی موهاش وهمینطور خرید اسباب بازیاش مبارکه


مواد لازم:مقداري مُژه- عنبيه - شبكيه- مردمك- پلك
طرز تهيه: همه مواد بالارو با هم مخلوط مي كنيم و براي اينكه بخوام چشمهاي درشت و كشيده تري داشته باشيم موادمون رو تا جايي كه جا داره مي كشيم
مامان دیانا
7 آبان 90 14:27
سلام خوش تیپ خاله
عزیزم با دیددن اژدهات دلم ریش شد و چندشم شد
از دست شماورو جکها با این درخواستهاتون ولی مبارکت باشه عزیزم
این تیپ عینکی هم برای پیست اسکی جواب میده خوشگل خاله
بوسسسسسسسسس برای تو عزیزم


آخي خاله دلت مي ياد اژدها به اين خوشملي
ماهان
7 آبان 90 14:30
سلام مامانی میگم این بچه ها چه عالمه دارنا !! با دو تا اژدها یه شب تا صبح ولشون کنی سر می کنن و معلوم نیست چی تو فکرشون میگذره که اینقد سرگرم میشن درضمن اینم بگم که بچه تا بچست باید موهاشو بلند نگه داره !! بزرگ که شد پلیسا بهش گیر میدن هی میگن کوتاه کن منم وقتی موهاش بلنده دوسش دارم اینطور که تو عکسا پیداست زده دهنِ اژدها رو سرویس کرده یه بار تو زمستون 5 سال پیش ، که هنوز تهران نبودم. رفتم دو تا از این بادکنک بزرگا خریدم 500 تومن. اومدم خونه. شروع کردم یکیشو باد کردن !! هی باد کردم دیدم جا داره هی باد کردم هی باد کردم. نگو کنار بخاری بودم حواسم نبوده که داغه آب میشه !! هیچکی همخونه نبود هی باد کردم هی باد کردم ... چشمت روز بد نبینه ... این ترکید !! تا 1 ساعت من همینجوری نشسته بودم و حرفی نمی زدم ... هی به مستقیم نگاه می کردم و از جام تکون نیم خوردم !! شوکه شده بودم)))) میگم مردم مهم نیست چی فکر می کنن !! مردم همیشه فکر می کنن !! من یه شب رفته بودیم اصفهان تو ماشین با عینک آفتابی نشسته بودم (جو گرفته خاطره تعریف می کنم) بعد پشت چراغ قرمز ، دیدم ماشین بقلی خیلی چپ چپ نگاه می کنه ... الکی مثل اینکه مثلا کورم ... دست زدم به شیشه و شیشه رو کشیدم پایین هی نگاشون کردم ، آخر سر عینک رو برداشتم همه تو ماشین زدن زیر خنده !! ) هم ماشین خودمون هم ماشین اونا من اگه یه کاره ای تو مملکت بودم ، می گفتم به جای اینکه اسم رو مامان باباها انتخاب کنن ، خود بچه ها انتخاب کنن ، فامیلی رو مامان باباها انتخاب کنن ! ببخشید زیادی حرف زدم !! به کارات برس نن جون ! اگه کمک خواستی بگو من میام سبزی خورد کنم
تینا بیدی
7 آبان 90 16:26
معصومه جون منم تو نظر سنجیتون شرکت کرده بودم نظرم نیست.
این آقا خوشتیپه رو نمی بوسی برام؟


چرا عزيزم نظرت توي نظرات تاييد شده هست
چرا كه نمي بوسم اينم بوس از طرف خاله تينا براي آريا اووووووووووووومممممممممممممماچ
آرزو
7 آبان 90 20:22
نانازی آدم دوست داره بخورش


مامان ماهان عشق
7 آبان 90 22:19
سلام هندونه خاله.
وااااای چه ازدهاي اَه تَر آ ت و وَه اَش نا تی.
فدای ژستای پروفسوری که خیلی بهت میاد.
خاله جون اگه فهمیدی چشمامون چه جوری درست شدن به منم بگو.هر چی فکر میکنم به عقلم نمیرسه.
موهاتم مبارک.ایشالله اصلاح دامادی.


مرسي خاله جون
والا خاله جون هر چي از مامانم مي پرسم جواباي عجيب غريب مي ده اخرم سر در نياورديم اين چشامون چه جوري درست شده
مرسي خاله جون خدا از دهنت بشنوه
میثم
7 آبان 90 23:13
ما همچین قراری با هم نداشتیم
اشکالی نداره حقو نمیبینی گیگه عصبانی میشی، سلام آجیه من چرا بدجنسم؟ افتخار کن خب راستگو تربیتم کلدیمن همیشه طرفدار حق و عدالتمخواهر و دوماد هم ندارد
خیلی لطفت زیاده که 5 درصد دادی باباییش
نه، همون واقعیت ها رو تکرار کنم اثر میکنهمن همیشه ضمیر پنهان حواسم به زنم هست
نه موش که خونه گربه نمیره که، گربه میاد دنبال موشه
خب فهمیدم آره فقط به آریا میگی دوست دارم[رضایت]


سلام داداشي خوب قبول ديگه تو زن بگير عيب نداره طرفشم بگير ما نمي رنجيم(به به كيف كردي چه خواهر شوهر خوبيم)[رضایت]
بيشتر به آريا مي گم دوست دارم (البته بعضي وقتا به باباي آريا هم مي گم تا حسوديش نشه)
میثم
7 آبان 90 23:21
بد به حال آریا
چرا هر چی میگه گوش میکنید؟
خیلی بدیددلتون واسش نمیسوزه؟؟؟؟؟

به ما میگفتن میریم بازار بچه میخریم؟
خب بگو خدا بوسیله ی اون لک لک ها تو رو آورد واس ما،باور میکنه


هر چي كه مي گه گوش كه نمي كنيم ولي واقعا" چون دلم براش مي سوزه بيشتر به حرفاش گوش مي كنم آخه با خودم مي گم از صبح 7 صبح مي ره مهد كودك تا 7 شب خوب گناه داره حداقل يه جورايي براش جبران كنم [تشویش]
اي داداشي دلت خوشه ها باور مي كنه گفتم تورو خدا به ما داده مي گه خدا كو؟ مي گم خدا توي آشمونه مي گه كو من نمي بينم رفته بخوابه خلاصه اينكه من هرچي جواب مي دم اون يه سئوال ديگه مي پرسه
مامان هانیه سادات
7 آبان 90 23:24
سلام.
خدا جونم چه عکسای نازی.این آخریه که ماهه.
فداش بشم با این شیرین زبونیاش.
راستی نتیجه نظرسنجی رو واسمون بنویس.


چشم حتما"‌يه پست با عنوان جوابش مي زارم
مامان آرمان
8 آبان 90 0:34
سلامممممممممم.
من اون آریا خودم میخوام با همون موهای بلند.پسری کلا عوض شده با این موهای اصلاح شده اش.البته کلی آقا شده ولی با اون موها بهش عادت کرده بودم.
از حق نگذریم خوب شده ولی چشم به اون چهره سابق عادت کرده.انگار آریا جون یک بچه دیگه شده.
آرمان اگه اون بادکنکت رو ببینه کلی میترسه آخه پسرم از ترکیدن بادکنکها کلی چشمش ترسیده.
در مورد سوالتون که پرسیده بودی چی تصور کردم..........نمیگم
به قول آریا جون دوست ندارم بگم
حالا بخاطر دل شما که میدونم کلی کنجکاوی میگم
من تصور یک خانم تپل را داشتم.آخه یک بار از ژنتیک گفته بودی که شاید درشت بودن آریا جون به ژنتیک ربط داره تصور کردم یک خانم چاق هستی ولی حالا میبینم که برعکس بسیار هم خوش هیکلید.میگن کافر همه را به کیش خود پندارد.خودم را میگم.
راستی قالب جدید هم مبارک خیلی قشنگه.


ديدي خاله منم خودم اون آريا رو با موي بلند مي خوامممممممممم
جيگر آرماني خوب ترسشو بريزين ماماني با بادكنك بازي كردن خيلي كيف مي ده
واقعا" چرا اولين فكر در مورد من تپليه
منظورم از ژنتيك سمت پدريش بوده

سیدمهدی
8 آبان 90 2:39
سلام خواهر گلم هم اومدم آدرس جدیدم رو بدونی و هم ازت دعوت کنم سری هم بهم بزنی بلاخره آپ کردم
مامان زهرا نازنازی
8 آبان 90 7:53
سلام دوست خوبم

یه چیزی بگم
.
.
.
من اگه یه روز دستم به این گل پسری برسه می خورمش


سلام به روي ماهت
بگو عزيزم
.
.
.
واقعا"
بابا محسن
8 آبان 90 8:46
باریکلا به این مامانی همیشه درصحنه و دوربین به دست
تقدیم به آریا جون با این موهای خوشگلش و تریپ هندونه اییش !


مرسي ممنون
اينم از طرف آريا براي داداش پرهام گل
مرد كوچك من
8 آبان 90 9:13
فداي اين پرفسور بانمك شيرين زبون با موهاي خوشگلش برم كه اينقده نازه
بابا مامانش، آخه مگه شما فرشته مهربوني مهربونتر از مامان و بابا سراغ داري آخه؟؟؟
چه اژدهاي بزرگي مباركت باشههههههههه


خدا نكنه خاله جونيم
خوب منم همينو مي گم تا وقتي مي تونيم بگيم خودمون برات جايزه خريديم و بچه از مامان و باباش سپاسگزار باشه چرا بگيم فرشته مهربون آخه
میثم
8 آبان 90 10:17
سلام ابجی نه اینطوری خوب نیس، تو خواهر شوهر بازی در بیار تا بدونه من همیشه طرف زنمم
آهان من منظورم بعضی وقتا بود، البت فک کنم بعضی وقتا واس آریا بید
7 صبح تا 7 شب من دلم واسش میسوزهاینطوره جبران نمیشه هر چی میگه گوش کنی، بدتر میشه، شوما که وضعتون خوبه خداروشکر، کار واجب تر آریاس؟؟؟!!
بگو خدا رو باید بگردی تا پیدا کنی!!!!!


در مورد كار بايد اول بگم چون كارم دولتيه دلم نمي ياد ولش كنم بعد دوما" كارمو دوست دارم از توي خونه نشستن بيزارم بعد احساس مي كنم اينطوري بهتر مي تونم نيازاي آريا رو بر طرف كنيم شوهري هم هميشه مي گه تو براي چي مي ري سر كار بشين تو خونه استراحت كن ولي من نمي تونم فكر مي كنم يك هفته توي خونه بمونم ديوونه بشم آخه تو خونه موندن و آروم بودن و بي هيجان بودن اصلا"‌با روحيات من سازگار نيست درسته كه توي محيط كار خيلي جنگ اعصاب و دردسر و سختي دارم ولي چه كنم ديگه فكر مي كنم اينطوري هم براي زندگيم هم براي كمك بابايي بودن مفيدترم [رضایت]
مامان پارسا
8 آبان 90 18:30
بچمون شبیه متخصصها شده با عینک مامانی ماشالا به این آریا خان شیرین زبون
نارینه (نانا)
8 آبان 90 23:11
خوشبحاله آریا با این مامان با حوصله
خدا کنه منم حوصلم بگیره از تک تک لحظه های نینیم عکس بگیرم ...


بزار نارينه جون ني ني خوشملت به دنيا بياد همچين وقت و حوصله اينكارو پيدا مي كني كه نگو
مامان حسنی
9 آبان 90 23:38
سلام قربون گل پسری بلبل زبون وبا نمک
چقدر خندیدم البته مامانها وظیفه خطیر مترجمی بدون جیره مواجب رادارن حسابی هوای مامانت را داشته باش
راستی عکسات خیلی خوشگلن قیافه جدید هم مبارک باشه خوشگل که بودی ماه شدی


مامان امیر علی
10 آبان 90 13:55
ایشاله ارایشگاه دامادیش.راستی این ازدها را هم امیر علی خرید اما ابیش خودش خواست چه جالب .
کار کردن واسه خانمها یک نعمته ولش نکن .


نه خودم هم به خاطر مزايايي كه شاغل بودن داره دلم نمي ياد كارمو ولش كنم
نازنین نرگس نفس مامان
15 آبان 90 1:19
سلام اژدهات مبارکه گل پسر دلم غش رفت چه عکسای نازی راستی مامانی بیخیال عینک زدن توی شب یه بار ما هم همین مشکل رو داشتیم با این تفاوت که خانم کلی هم راه رفت و کلی هم دل دیگرون رو شاد کرد و ما هم یه دل سیر خندیدیم ولی کلی هم خجالت کشیدیم
مامان ماهان
16 آبان 90 11:18
سلام عزیزم چه اسباب بازیهای خوشگلی چه گل پسر خوش تیپی خدا حفظش کنه چه سوالاتی میپرسن این فسقلی ها که آدم میمونه چه جوابی بده خدا کمکمون کنه
مامان تارا - سارا
17 آبان 90 9:41
سلام دوست عزیز. دستت درد نکنه چه مامان با حوصله ای همه لحظه ها رو ثبت کرده. چه جالب و خواندنی....