برف در خانه
تو یه روز سرد برفی
با دلم مثل پرنده لب حوض کنار نرده
هر چی گشتم جای گرمی
بهتر از دلت ندیدم میشه دوستم داشته باشی؟
آخه بیرون خیلی سرده...
سلام عشق ماماني ديروز از صبح برف داشت مي باريد امسال زمستون براي اومدن يكم عجله داشت آسمون هم همش در حال باريدن بود و زمين و يك دست سفيد پوش كرده بود تو هم همش پشت پنجره با يه حسرتي نگاه مي كردي و مي گفتي (مامان بريم فَف بازي كنيم) منم از اونجايي كه از سرما چسبيده بودم به بخاري مي گفتم آخه سرده ماماني سرما مي خوريم شب وقتي بابايي اومد خونه تو با خواهش به بابايي ي گفتي (بابا بريم فَف بازي كنيم آخه دوست دارم) وقتي باز با جواب منفي روبرو شدي به بابا گفتي(پس برام فَف مي ياري) بابا گفت آره برات برف مي يارم وقتي بابا از خونه رفت بيرون اصلا" فكرشو نمي كردم كه رفته برات برف بياره ولي ديدم بابايي با دوتا گوله برف اومد خونه تو هم اينقدر خوشحال بودي كه نگو با همون دوتا گوله برف كلي بازي كردي تا برفا آب شد تمام لباستو خيس كرده بودي زود لباساتو عوض كردم كه سرما نخوري وقتي ديدي برفات آب شده شروع كردي به بازي جديدي كه خودت درستش كردي بازيه برف بازي به طوري كه تو خودتو مي نداختي زمين مي گفتي (من فَفم بيان باهام بازي كنين) بعد منو بابايي هم بايد مي اومديم برف بازي شروع مي كرديم به قلقلك دادن تو تو هم كلي مي خنديدي تا شب دست بردار نبودي همش برف مي شدي.
و اما عكس
قربون قيافت برم كه دستات يخ كرده (پسر هنرمندم با بابايي هنرمند ترش و با دايي عابدين مبتكر اين آدم برفي رو درست كردن)
آريا با آدم برفيش وقتي دستكش دستت كردي و آدم برفيتو گرفتي دستت خيلي خوشحال گفتي (مامان ديده دستم خَخ نكرد)
اينجاهم در حال پرتاب برف به مني كه وقتي عكسم تموم شد برفتو با شدت پرت كردي به دوربينه مامانيو منم از ترس يه جيغي كشيدم چون فكرمي كردم فقط داري تهديد مي كني ولي تو تهديدتو عملي هم كردي
آريا برف مي شود (قربون برف خودم برم كه ادا در مي آوردي و خودتو پخش زمين مي كردي مي گفتي (من فَفم بيان فَف بازي كنين) )
عزيزم اميدوارم دلت مثل برف هميشه سفيد باشه
ولي عمرت مثل برف نباشه