ماشین بازی
بابایی برات یه ماشین کامیون بزرگ خریده بود اینقدر خوشحال شدی که نگو پرید بغل بابایی بوسش کردی با زبون شیرینت گفتی (ارسی) نشسته بودی باهاش بازی می کردی بعد یک موقع دیدم پشت کامیونتو کندی خودت نشستی روش داری باهاش راه می ری بهت گفتم مامانی اینجوری ماشینت خراب می شه اونوقت دیگه ماشین نداری گفتی (نه ماشین منه قان قان) بعد باهاش رانندگی می کردی بابایی گفت ولش کن گل پسرمو (تا وقتی بابایی جنابعالی هستن و پشت تو رو می گیره کی جرات داره بهت حرف بزنه).تا شب داشتی با ماشینت بازی می کردی شب موقع خوابم ماشینتو آوردی تو رختخوابت پیش خودت خوابوندیش گفتی (ماشین لالا)تاخوابت ببره ماشینتو محکم بغلش کرده بودی وقتی خوابت برد یواش ماشین و از بغلت درآوردم. مامانی قربونت بره.
اینم عکس کامیون سواری گل پسرم
قربونش برم پسرم یه پا رانندست برای خودش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی