نمايشگاه عكس آريا
سلام همه ي وجودم
عزيزم ديروز عكساي آتليتو گرفتم خيلي خوشگل شده بودن واقعا"ازش راضي بودم وقتي رفتم خونه مشغول شدم كه اونايي كه روي ديوار بايد نصب شه براشون جا پيدا كنم يكم عكساتو جابه جا كردم و بالاخره اون مدلي كه دوست داشتم روي ديوار نصبشون كردم خودت اينقدر خوشحال بودي كه نگو همش مي گفتي (اين اَتسه منه مي زني رو ديفار) منم كلي قربون صدقت مي رفتم كه آره عزيزم شب كه بابايي اومد كلي سر به سرم گذاشت كه حسابي براي خودت نمايشگاه درست كردي، خوبه ديگه ديوار خالي نداري از اين به بعد عكسا رو از سقف بايد آويزون كنيم منم به شوخي گفتم نه بابا اگه منم باز جاي خالي پيدا مي كنم اصلا" ناراحت نباش تازه بابايي كلي منو دست انداخت مي دوني چرا چون من عكسه بزرگه خودمو بابايي رو انتقال دادم توي اتاق خواب و جاش عكسه تو رو گذاشتم براي همين بابايي اذيتم مي كرد ولي الان هرجا چشم مي اندازم چهره ي خوشگل و معصومت جلوي چشم هست.
الان دوروزه باز موقع خواب داري شكايت مي كني مي گي (من نمي رم مَه دِ تودَك ، مَه دِ تودَك و دوست ندارم ) وقتي كلي توضيح دادم كه چرا ماماني مهد كودك كه خوبه با دوستات بازي مي كني نقاشي مي كشي گفتي (عاله مريم به من مي گه عاق=چاق مَدِه من عاقم بهم شَرفَت بده خوب شم ) كلي بهت توضيح دادم كه عزيزم شربت براي چاقي نيست بعد تو هم چاق نيستي من به خاله مريم مي گم كه ديگه بهت نگه چاق تا تو قبول كردي و خوابيدي ديروز مهد كودكتون بهشون تذكر دادم كه اين چه اصطلاحاتيه كه روي بچه ها مي زارين تو روحيه بچه ها تاثير مي زاره و ديگه تكرارش نكنن ديشب دوباره تو همش تكرار مي كردي حتي فرا تر هم رفته بودي اونم موقع غذا بود وقتي مي خواستم بهت شام بدم گفتي (مامان شام نيخورم عاق مي شم ) كه من كم مونده بود از تعجب چشمام بزنه بيرون هرچي هم توضيح مي دادم بنا به خصلتي كه داري باز حرفه خودتو مي زدي براي همين نمي دوني به چه كلكي ديشب شامتو دادم خوردي شبم دوباره موقع خواب همون حرفارو تكرار مي كردي تا من بهت گفتم فردا زنگ مي زنم مهدتون بهشون مي گم كه اشتباه مي كنين آريا چاق نيست ديگه هم بهش نگين اونوقت بود كه تو خيالت راحت شد و گفتي (مامان اَنگ بزن به عاله مريم بگو من عاق نيستم خوب) وقتي از اين قضيه خيالت راحت شد خوابت برد قرار شد كه صبح بابايي بهشون تذكر بده و منم تلفني صحبت كنم چه كنم كه ما هرچي هم تذكر مي ديم و صحبت مي كنيم ولي كو گوشه شنوا كه گوش كنن. الهي مامان قربونت برم كه اينقدر روحيت حساسه .
اسباب بازيهاتو پخش زمين مي كني و مشغول بازي مي شي موقعيكه خسته مي شي و مي خواي بري سراغ يه اسباب بازيه ديگه مي گي (مامان اجازه مي دي كتابامو بيارم ) من بهت مي گم اول ماشيناتو جمع كن بعد خيلي بامزه مي گي (اِجكالي نداره بزار بمونن) منم با زحمت سعي مي كنم كه جدي بمونم مي گم چرا خيلي هم اشكال داره ببين اينجارو شلوغ كردي تو هم مثله هميشه كه يک كلامي اشاره مي كني به اونطرفه پذيرايي مي گي (اِجكالي نداره اينجا اولوغه بزار بمونه اونجا مي ريزم بازي مي كنم) منم كه ديگه نمي تونم جلوي خندمو بگيرم گفتم بيا باهم جمع كنيم بعد برو كتاباتو بيار كه تو گفتي (خودت جمع كن من خستم ) ديگه وقتی این حرفو می زنی نمي تونم جلوي خندمو بگيرم و يه بوسه محكم ازت مي گيرم و مي گم بيا دوتايي باهم جمع كنيم كه نه تو خسته بشي نه مامان باشه تو هم مي گي (باشه تو هم خسته نشي اومَتِت مي كنم ) قربونت برم كه براي اينكه مامان خسته نشه قبول مي كني اسباب بازي هاتو جمع كني.
براي ديدن عكس نمايشگاه بدو بريم ادامه مطلب
و اما عكس نمايشگاه خونگيه ما(ديوارهاي پذيرايي)
اينم ديوار اتاق خوابه خودت(ماماني به نظرت زياده من كه اينطور فكر نمي كنم فكركنم هنوزجاداره)
آريا هواپيما مي شود (قربونه هواپيماي خودم) البته ناگفته نماند تا شما از خلباني و هواپيما بازي استعفا بدي بنده از پا درد مردم اما فداي خندهات كه كلي عشق مي كردي و كلي براي ماماني مي خنديدي
اينم اولين نقاشيه مستقله آريا (البته يكم تار افتاد )ولي دلم نيومد برات نزارم توي سايتت
جالبي نقاشيت اينه كه نقاشيت گرديه صورت نداره دوتا دايره هاي وسط چشمه خطه بالا بينيه دوتا خطاي بغل گوشاشن دوتا خط پايين هم دستاشن و اون خط كج پايين هم پاشه (قربونه پسر هنرمندم برم)