آرياآريا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

گل پسر ماماني

آريا بدجنس مي شود

1390/11/12 10:02
نویسنده : مامان معصومه
1,395 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکین

سلام به پسر دوست داشتنيه خودم

ماماني براي اينكه به مهد كودك علاقه مند بشي تا من يه مهد كودكه خوب پيدا كنم فعلا"‌يه كلكي زدم كه خدارو شكر كلكمم گرفت اونم از اين قرار بود كه يه ماشين قرمز خوشگل كه چند وقتي بود به من مي گفتي برات بخر و خريدم و از قبلش با خاله مونا هماهنگ كردم و دادم خاله مونا از طرف خودش بهت بده نه از طرف فرشته مهربون بعد با خاله مونا هم كلي صحبت كردم كه آريا خيلي بچه عاطفي ايه فقط كافيه يكم بهش محبت كنيد و يا بهش ابرازه احساسات كنين عصر اونروز كه اومدم مهد دنبالت اول پرهامو زود فرستاديم توي ماشين كه هديه تورو نبينه و گريه كنه كه چرا به اون نمي دن وقتي پرهام رفت خاله مونا ماشينتو بهت داد و بغلت كرد گفت من وقتي آريا نمي ياد مهد دلم براش تنگ مي شه چون آريا رو خيلي دوست دارم تو هم از گرفتن ماشين مورد علاقت كلي خوشحال شدي و خوشحالتر براي اينكه خاله مونا اين هديه رو برات خريده بعد من بهت گفتم ماشينتو بزار توي كيفت پرهام نبينه ناراحت بشه وقتي رفتيم سوار ماشين شديم زودي رو كردي به پرهام گفتي(من ماشين دارم) پرهام هم كه از همه جا بي خبر بود گفت خوب منم دارم تو گفتي (نه ماشينه منو خاله مونا برام اَريده) پرهام يه نگاهي به مامانش كرد و باز رو كرد به تو گفت منم يه عالمه ماشين دارم كه تو با تمام تلاشي كه من مي كردم كه تورو گول بزنم و نزارم دل پرهامو بيشتر بسوزوني گفتي: (نه تو ماشين نداري) منظوره تو اين بود كه تو الان ماشين نداري كه پرهام زد زيره گريه كه من ماشين دارم تو هم كه ديگه بدجنسيت حسابي گل كرده بود و دست بردار نبودي گفتي (خاله مونا منو دوست دارم برام ماشين اَريده تورو دوست نداشت بهت آيزه نداد) يه لبخندي هم مي زدي كه نگو آخرم اين حرفه آخرت كاره خودشو كرد پرهام گريش شديد تر شد تازه مي خواستي ماشينتو هم در بياري نشونش بدي تا حرفات بهش ثابت بشه كه ديگه من تونستم جلوي اينكارتو بگيرم وقتي پرهام با گريه از ماشين مي خواست پياده بشه بهش گفتي(اَرهام گريه نكن اگه مثله من پسره اوبي باشي به خاله مونا مي گم توهم دوست داشته باشه) ديگه حسابي خندم گرفته بود كه تو داشتي اين حرفا رو مي زدي وقتي رهام رفت به من گفتي (آخه مامان اَرهام گوناه داشت خاله مونا دوسش نداره خوب من پسر خوبيه منو دوست داره) وقتي رفتيم خونه تا شب از اين قضيه خوشحال بودي و شب هم موقع خواب وقتي از پرسيدم مهد كودكو دوست داري با ذوق گفتي (آره فردا مي رم مه د تودت خاله مونا دلش برام اَنگ مي شه تو هم زودي بيا دونبالم ) منم يه كم وجدانم راحت شد كه حالا با ميله خودت قراره بري مهد كودك فقط خدا كنه كه اين خاله مونا اين رويه محبت كردنو ادامه بده و موقتي نباشه تا من يه مهد خوب پيدا كنم.

شيطونكه مامان

اين اسباب بازي رو هم خودم برات خريدم به عنوان جايزه اينكه پسره خوبي بودي و مهد رفتني گريه نمي كني خيلي هم ازش خوشت اومده بود ولي براي گرفتنه ماهي ها كلك مي زني و قلابو با دست مي كني توي دهنه ماهي و بعد مي كشيش بالا وقتايي هم كه ماهيه دهنشو باز نمي كنه با ته قلاب مي زني توي سرش تا دهنش باز بشه بعد قلابو مي كني توي دهنش وقتي ازت مي پرسم چرا مي زني تو سر ماهيه مي گي (آخه بي اَبَده دهنشو باز نمي كنه تا من اِگيرمش)

عزيزمي

 

دوست دارم

عاشقتم

ماهيگير كوچويوي من

بابا عباسم همچين از اين اسباب بازيه بدش نيومد چون به محض اومدن از سر كار وقتي ديد تو مشغوله بازي هستي قبل از اينكه لباسشو در بياره اومد بازي كردن اونوقت منم بالا سرش همش در حال اين بودم كه هي مي گفتم پاشو لباستو در بيار بعد بازي كن كه تو گفتي (مامان برو كارتو كن بابا اينطوري راحته بزار ماهيمونو بگيريم) اينجوري بود كه من پدر و پسر و تنها گذاشتم تا بتونن در آرامش ماهيشونو بگيرن.

پدر و پسره ماهيگير

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان رهام
12 بهمن 90 10:39
قربون آرياي خودم برم من كه اينقد شيرين زبونو و نازه.چه اسباب بازي خوشگلي مباركت باشه خاله جون.قالبتون خيلي زيباست .مرسي بابت راهنمايهات معصومه جون
نارینه
12 بهمن 90 10:43
میبینم که آریا جونم یه روی دیگه هم داره !!!
خاله قربونش بره ...

کار خوبی بود .. لااقل الان با میل میره مهد و یه کم فکرت راحت میشه ...


آره من خودم هم مونده بودم از اين كارش اولين بار بود روشو نشون داد
نارینه
12 بهمن 90 10:44
خودمونیما ... منم این بازی رو خیلی دوست دارم !!!!!!!!!!!
مامان رهام
12 بهمن 90 10:57
دست گلت درد نكنه:*
خاطره مامان بردیا
12 بهمن 90 11:10
عزیزم قالب جدید وبلاگ مبارک. خیلی خوشگل شده. می شه بگی چطوری اینطوریش کردی؟ عکسای آریاجون و گذاشتی؟ می شه بهم بگی؟


آره كه مي شه
مامان نازدونه ها
12 بهمن 90 11:43
فکر کنم با این حربه ای که بکار بردی آریا جون دیگه دلش نمیخواد خاله مونا رو ترکش کنه اخه بهش یه ایزه قشنگ داده
خریدها هم مبارکش مثله اینکه بابا عباس هم خیلی خوشش اومده ازین بازیه


آره واقعا" هم همينطور شد ديگه مي گي مهدمو عوض نكن همينجارو دوست دارم
خاطره مامان بردیا
12 بهمن 90 13:07
مرسی عزیزم از جوابت.می شه آدرس سایتش و بهم بدی. هزینه اش چقدره؟ چند روزه آماده می شه؟ ممنون


يه روزه آماده مي شه
خاطره مامان بردیا
12 بهمن 90 13:07
وای آریا جون من عاشق اون طرز حرف زدنتم عزیزممممممممممممممممممم
آکام
12 بهمن 90 13:25
سلام ما هم همین مشکل را با آکام داریم و هر موقع چیز جدیدی براش میخریم فوری پسر همسایمون را صدا میزنه وبهش نشون میده ودلشو میسوزونه خوشحالیم که کلکتون گرفته خدا هر دو گل پسر نازنین را حفظ کنه


دنياي بچه ها واقعا"‌خيلي زيباست
مریم(مامان روشا)
12 بهمن 90 13:31
قربونت بشم که بدجنسیاتم پر از مهربونیه کودکانه است خداروشکر که دوست داری بری مهد تا مامان هم خیالش راحت بشه...
مامانی دستت درد نکنه چه ماشین گشنگی خریدی مبارکت باشه خاله
راستی قالب جدید هم مبارک خیلی قشنگ شده خودت درستش کردی دیگه؟


نه بابا من از اين هنر ها ندارم گلم دايي بني جون درست كرده
مامان ماهان
12 بهمن 90 15:23
سلااااااااااااااااام خانمی خوبی خوشحالم که آریا جون مهد کودکش رو میره الهی که زود زود یه مهد خوب پیدا کنی چه اسباب بازی خوشگلی برای آریا جون خریدی دستت درد نکنه خیلی خوشگله ماهانم از این داره خیلی دوستش داره معلومه که آریا جونم خیلی خیلی از اسباب بازی جدیدش خوشش اومده وای چقدر تو ماشین قشنگ حرف زده حسابی با حرفاش دل پرهام جونو سوزونده
خاطره مامان بردیا
12 بهمن 90 17:15
عاشق این روش ماهی گرفتنتم به خدا
مامان حنا
12 بهمن 90 18:23
عزززززززززززیییییییییزززززززززززم فدای بدجنسیات عسلم خوب آریا جون دلش میخواد با باباییش بازی کنه دیگه مردی شده واسه خودش آریا جون دوستت دارم عزیز خاله
مامان علي خوشتيپ
12 بهمن 90 21:06
خيليييي با حالي آريا هديه هاتم مبارك ماماني فكر كنم اون شب شامتون ماهي بود.نه؟
ثمین
13 بهمن 90 12:43
سلام اومدم ازتون دعوت کنم از نمایشگاه هفت سین دنیای نفیــــــــــس دیدن کنید!
hldv
13 بهمن 90 18:22
سلام ببخشید دیر اومدم امتحان داشتم


دخترک
15 بهمن 90 0:47
سلام خواهرم ازین اسباب بازی داره آدم حرصش درمیاد تا ماهی بگیره قربون آریا که قلابو با دست میذاره تو دهنشون
مامان امیر علی
15 بهمن 90 13:58
زیاد بزار پدر و پسر با هم تنها باشن اینطوری بهتره برای پسرها راستیخیلی بازی جالبی هست برای تمرکز حواس خیلی عالیه مبارک باشه .
مامان الینا
15 بهمن 90 14:07
سلام چه وسیله ی بازی خوشگلی مبارک باشه دست مامان درد نکنه ماشاالله به این پسر شیرین زبون
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
16 بهمن 90 15:34
سلام.مبارکه.چه قالب خوشمل و خوشرنگی. جایزه هات هم مبارک آریا جون. مخصوصا اون که با بابایی شریکین.برای تمرکز خوبه.(به شرطی که نزنی تو سرشون)
مامان آرمان
17 بهمن 90 22:35
سلام. کلی از این کار آریا جونم خندیدم..... ای بلااااااا کلی بلایی هااااااااا برای خودت جایزها ی خوشگلت هم مبارک باشه