آريا بدجنس مي شود
سلام به پسر دوست داشتنيه خودم
ماماني براي اينكه به مهد كودك علاقه مند بشي تا من يه مهد كودكه خوب پيدا كنم فعلا"يه كلكي زدم كه خدارو شكر كلكمم گرفت اونم از اين قرار بود كه يه ماشين قرمز خوشگل كه چند وقتي بود به من مي گفتي برات بخر و خريدم و از قبلش با خاله مونا هماهنگ كردم و دادم خاله مونا از طرف خودش بهت بده نه از طرف فرشته مهربون بعد با خاله مونا هم كلي صحبت كردم كه آريا خيلي بچه عاطفي ايه فقط كافيه يكم بهش محبت كنيد و يا بهش ابرازه احساسات كنين عصر اونروز كه اومدم مهد دنبالت اول پرهامو زود فرستاديم توي ماشين كه هديه تورو نبينه و گريه كنه كه چرا به اون نمي دن وقتي پرهام رفت خاله مونا ماشينتو بهت داد و بغلت كرد گفت من وقتي آريا نمي ياد مهد دلم براش تنگ مي شه چون آريا رو خيلي دوست دارم تو هم از گرفتن ماشين مورد علاقت كلي خوشحال شدي و خوشحالتر براي اينكه خاله مونا اين هديه رو برات خريده بعد من بهت گفتم ماشينتو بزار توي كيفت پرهام نبينه ناراحت بشه وقتي رفتيم سوار ماشين شديم زودي رو كردي به پرهام گفتي(من ماشين دارم) پرهام هم كه از همه جا بي خبر بود گفت خوب منم دارم تو گفتي (نه ماشينه منو خاله مونا برام اَريده) پرهام يه نگاهي به مامانش كرد و باز رو كرد به تو گفت منم يه عالمه ماشين دارم كه تو با تمام تلاشي كه من مي كردم كه تورو گول بزنم و نزارم دل پرهامو بيشتر بسوزوني گفتي: (نه تو ماشين نداري) منظوره تو اين بود كه تو الان ماشين نداري كه پرهام زد زيره گريه كه من ماشين دارم تو هم كه ديگه بدجنسيت حسابي گل كرده بود و دست بردار نبودي گفتي (خاله مونا منو دوست دارم برام ماشين اَريده تورو دوست نداشت بهت آيزه نداد) يه لبخندي هم مي زدي كه نگو آخرم اين حرفه آخرت كاره خودشو كرد پرهام گريش شديد تر شد تازه مي خواستي ماشينتو هم در بياري نشونش بدي تا حرفات بهش ثابت بشه كه ديگه من تونستم جلوي اينكارتو بگيرم وقتي پرهام با گريه از ماشين مي خواست پياده بشه بهش گفتي(اَرهام گريه نكن اگه مثله من پسره اوبي باشي به خاله مونا مي گم توهم دوست داشته باشه) ديگه حسابي خندم گرفته بود كه تو داشتي اين حرفا رو مي زدي وقتي رهام رفت به من گفتي (آخه مامان اَرهام گوناه داشت خاله مونا دوسش نداره خوب من پسر خوبيه منو دوست داره) وقتي رفتيم خونه تا شب از اين قضيه خوشحال بودي و شب هم موقع خواب وقتي از پرسيدم مهد كودكو دوست داري با ذوق گفتي (آره فردا مي رم مه د تودت خاله مونا دلش برام اَنگ مي شه تو هم زودي بيا دونبالم ) منم يه كم وجدانم راحت شد كه حالا با ميله خودت قراره بري مهد كودك فقط خدا كنه كه اين خاله مونا اين رويه محبت كردنو ادامه بده و موقتي نباشه تا من يه مهد خوب پيدا كنم.
اين اسباب بازي رو هم خودم برات خريدم به عنوان جايزه اينكه پسره خوبي بودي و مهد رفتني گريه نمي كني خيلي هم ازش خوشت اومده بود ولي براي گرفتنه ماهي ها كلك مي زني و قلابو با دست مي كني توي دهنه ماهي و بعد مي كشيش بالا وقتايي هم كه ماهيه دهنشو باز نمي كنه با ته قلاب مي زني توي سرش تا دهنش باز بشه بعد قلابو مي كني توي دهنش وقتي ازت مي پرسم چرا مي زني تو سر ماهيه مي گي (آخه بي اَبَده دهنشو باز نمي كنه تا من اِگيرمش)
بابا عباسم همچين از اين اسباب بازيه بدش نيومد چون به محض اومدن از سر كار وقتي ديد تو مشغوله بازي هستي قبل از اينكه لباسشو در بياره اومد بازي كردن اونوقت منم بالا سرش همش در حال اين بودم كه هي مي گفتم پاشو لباستو در بيار بعد بازي كن كه تو گفتي (مامان برو كارتو كن بابا اينطوري راحته بزار ماهيمونو بگيريم) اينجوري بود كه من پدر و پسر و تنها گذاشتم تا بتونن در آرامش ماهيشونو بگيرن.