آرياآريا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

گل پسر ماماني

آرياي راستگو

1390/11/29 10:49
نویسنده : مامان معصومه
1,617 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکین

سلام به فرشته کوچولوی مهربونه خودم

جمعه صبح که از خواب بیدار شدی سینت خروسکی بود برای ناهارت سوپ درست کردم تا ببینم اگه حالتش وخیم تر نشد دیگه نبرمت آمپول بزنی ولی عصری وضعیتت بهتر که نمی شد بدتر هم می شد برای همین غروب با بابايي رفتيم هم يه دوري بزنيم هم آمپولتو بزنيم به بابايي گفتم اول بريم براي آريا يه جايزه بخريم بعد بريم سمته درمانگاه، جايزه به انتخاب خودت يه ماشين خريدي توي راه من داشتم به بابا مي گفتم زود بريم درمانگاه تا يكي هنوز داغه جايزشه آمپولشو بزنيم كه تو به من گفتي (منو ميگي) منم خندم گرفت گفتم نه ماماني تو رو نمي گم كه گفتي (نخيرم منو مي گي من آمبول نمي زنم) منم گفتم چرا فكر مي كني كه تورو مي گم كه تو گفتي (براي اينكه آيزه براي من اَريدي منم آمبول نمي زنم گريه مي كنم) منم از زرنگيت خندم گرفته بود بابايي هم گفت ديگه نمي شه سرشو كلاه گذاشت. توي درمانگاه هم موقع آمپول زدن تزريقاتو گذاشتي روي سرت از بس كه گريه كردي وقي بغلت كردم توي سالن نشستم تا ساكت بشي يه خانومي اومد كه دلداريت بده بهت گفت آفرين چه پسر شجاعي كه اصلا"‌گريه هم نكرده كه تو خودتو توي بغلم قايم كردي و با بغض گفتي (چرا گريه كردم ولي كم گريه كردم) خانومه هم كه ازت خوشت اومده بود بهت شكلات داد كه اينم جايزه اينكه گريه نكرده تو هم نمي گرفتي وقتي بهت گفتم بگير مامان جايزته گفتي (آيزه نيخام چون گريه كردم)خانومه هم گفت چه پسر راستگويي پس اين شكلات جايزه اينكه پسرمون دروغ نمي گه اينو كه گفت تو شكلاتو قبول كردي.قربونه پسر راستگوم برم

من با دوستام رفته بودم خريد براي خودم مانتو خريده بودم وقتي شب كه مانتوم و داشتم به بابايي نشون مي دادم بابايي براي اينكه سر به سر من بزاره داشت الكي ازش ايراد مي گرفت كه مثلا"‌چقدر روش كار شده يا مثلا"‌چرا اين رنگي بعد مي خنديد چون مي دونه من خيلي لجم در مياد كه از خريدام الكي ايراد بگيره جاي اينكه تعريف كنه البته مي دونستم كه داره سر به سرم مي ذاره(چون هميشه لباساي بابايي هم به سليقه من خريد مي شه و بابايي هميشه گفته من از سليقت خوشم مي ياد) كه تو برگشتي خيلي بامزه گفتي (ماماني بابا دوروگو مي گه مانتوت خيييييييييييييييييلييييييييييييييي اَشنگه) كه منم به بابايي گفتم از آريا ياد بگير تو هم عاشقه اين جمله اي بيشتر وقتا مي گي (مامان بگو از من ياد بگيره) خلاصه اينكه بابايي هم بعد از اينكه تو اونجوري گفتي اقرار كرد كه مانتوم خوشگله و داشته سر به سرم مي ذاشته كه تو با دعوا بهش گفتي (چرا سرتو به سره مانم مي آشتي مامانمو اذيت نَتون گوناه داره) كه بابايي هم معذرت خواست تا شما ببخشيش تو هم بعد از اينكه با اصرار بهش مي گفتي (گول بده ديده اذيت نَتوني پسره خوبي باشي از من ياد بگير) وقتي بابايي قول داد شما هم كوتاه اومدي فرداي اونروزم وقتي مي خواستيم بريم بيرون تو به من گفتي (مامان اون مانتو خوشجلتو بفوش) منم به خاطر اين همه مهربونيت بوست كردم گفتم اون سرد مي شه عزيزم يه روز ديگه اونو مي پوشم.

پنج شنبه اي هم به اتفاق بابايي و دايي عابدين رفتيم پاركه شادي توي قيطريه خيلي بهت خوش گذشت تقريبا" تمام اسباب بازي هايي كه مناسبه سنت بود رو سوار شدي طبقه عادته هميشت هم وقتي اتاق گريمه كودك و ديدي خودت بدو بدو رفتي نشستي تا گريمت كنن همچين هم با محارت نشسته بودي پلكم نمي زدي گريموره اينقدر خوشش اومده بود كه نگو شام هم بيرون خورديمو برگشتيم خونه حسابي بهت خوش گذشته بود و خسته شده بودي همش مي گفتي (مرسي كه منو آبرده بودين پارك خوب بود)

نصف شب از صداي مامان مامان كردنات بيدار شدم ديدم سرتو از تخت آويزون كردي هي مي گي (مامان ماماني) وقتي بهت گفتم چيه عزيزم چي مي خواي توي خواب و بيداري گفتي (ماماني بوس ايخوام)لباتم غنچه كرده بودي و هي مي گفتي (ماماني بوس ايخوام) منم اومدم يه بوسه محكم از لباي خوشگلت كردم وقتي بوست كردم دوباره دراز كشيدي و خوابيدي اينقدر اين بوس به ماماني مزه داد كه نگو قربونت برم كه توي خوابم به ياد ماماني.

قربونت برم

عكسا توي ادامه مطلب

عكساي آريا توي خانه ي شادي

عزيز دلم

آريا توي صف ماشيناي رالي تا دايي بليط براش بگيره

عشقه مامان

عزيز دل

آريا با جايزه اي كه از بازي اسكي فضايي نصيبت شد البته يه مبلغي سر گذاشتيم تا جايزه دلخواهت و بگيري

دردونه ي مامان

دوست دارم

پسره خوشگلم

پسرخوشگلم

قربونت برم

پسر گلم

عشقمي

عسلمي

خوشگلم

آريا بعد از گريم

نفسه مامان

عمره مامان

عاشقتم

آريا منتظر شام

عزيزه دلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

مامان پوریا
29 بهمن 90 12:07
آفرین به این پسر راستگو ..واقعا"دنیای بچه ها دنیای پاکیه چون حتی وقتی هم که به ضررشونه دروغ نمیگن پسرها معمولا" حامی مامانهاشون هستند ...بابای پوریا که بهش میگه تو هووی منی این هم برای گربه ملوس
مرد كوچك من
29 بهمن 90 12:08
اي جان تو خواب هم هوس مهربوني مامانشو كرده قربونش برم من خوب دستت رو خونده عزيزم چه پس مودبي ببوسش ايم آريا نازو عزيزمو كه دلم ميخواد بچلونمش
مامان نازدونه ها
29 بهمن 90 12:18
بازم خوبه که جایزه کار خودشو کرد وپسرمون کم گریه کرد مانتوی جدید مبارکه به حرف آریا جون مطمئنم که هم قشنگ هم خیلی بهت میاد همسر جانت نمیخواسته اونهمه زیبا ببیندت چند بوسه هم از طرف مااز این گل پسر مهربون بگیر
مریم(مامان روشا)
29 بهمن 90 15:48
آفرین به آریای راستگوی خودم... ولی ناراحت شدم آمپول زدی خاله حالا چه آمپولی زدی!؟ ولی خوشحال شدم رفتی بازی و کلی بهت خوش گذشته میبوسمتون
مامان ماهان
29 بهمن 90 16:23
ای جوووووووووووووووونم آفرین به آریا جون راستگو قربونت برم من چه گریمی خیلی نازززززززززززززززز شدی راستی مانتو هم مبارکه به شادی بپوشی عزیزم
زهره مامان نیایش
29 بهمن 90 20:15
سلام خانمی خوبین آریا جون خوبه ا نشا الله که همیشه خوب باشید قربون این پسر شیرین زبون و راستگو خیلی با مزه حرف میزنه الهی همیشه سالم باشه ممنون از حضور گرمت
آرزو
29 بهمن 90 22:49
جیگر این گل پسری
مامان امیر علی
30 بهمن 90 10:12
به به اریا خان خوشگل و ماه حسابی بهت خوش گذشته ها مگه نه ؟؟ ماشاله به این همه شیرین زبونی به خاله هم از اون بوسا می دی ؟؟جایزتم مبارک .خواهر جون مانتو نو هم مبارک .مگه این شوشو ها هم می تونن بگن سلیقه بانو بده اخه ؟؟شما که منم سلیقتو قبول دارم .از دست این پسرا خودشونو همه جا دخالت می دن ایشاله شاد و سلامت باشین
مامان رهام
30 بهمن 90 10:40
قربونت برم عزيزم پسمل راستگوي خاله.دوست دارم عزيزم چقد ماه شدي بعد از گريم.
مامان احسان
30 بهمن 90 13:40
ای جونم چه گریم با مزهای
مامان پریسا
30 بهمن 90 18:29
اخی پس این پیشی کوچولو مجبور شد امپول بزنه. حالا بهتر شده چه عکسایی حتما کلی خوش گذشته
نارینه
30 بهمن 90 20:36
اریای راستگو رو عشق است ... بازم بوس !!!!!؟؟؟؟؟ کم کم داره حسودیم میشه هاااااااااااااااااااااا
مامان علي خوشتيپ
30 بهمن 90 23:54
نازييييييي .چقدر تو با احساسي عزيزم ماماني مانتوت مبارك از لباسايي كه تنه آريا جونه معلومه كه خوش سليقه اي آريا جون حالا پلنگ شدي يا پيشي؟من نفهميدم
مامان حنا
1 اسفند 90 6:03
سلام خانومی خوبی؟؟؟؟؟ ایشالله همیشه به گردشو تفریح باشید خوش به حال آریاجونم که این همه بازی کرده چقده هم گریمش خوب شده آریا جون خیلی خوب برات گریم کردن جایزت هم مبارک باشه
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
1 اسفند 90 14:09
سلام. هزار آفرین به گل پسر راستگو و عاشق. لباس نو مبارک مامانی. منم بوس میخوام آریا جونم. ممنون که آریا جون رو بردید پارک. منم هفته قبل رفتم مانتو بخرم ماهان باهام اومد تو اتاق پرو گفت" وای مامان چقدر خوشکل شدی حالا دانش آموزا میگن چقدر قشنگه از کجا خریدی."اینقدر از این حرفاش کیف کردم.
مامان حسنی
2 اسفند 90 23:36
آفرین پسر گل راستگو قربونت برم که دروغ نمی گی راستگویی خصلتیه که انگارامروزه بزرگترا کم کم دارن فراموش میکنن شاید شما فرشته هابه یادشون بیارین قربون اون بلبل زبونی ومهربونیت
مریم(مامان روشا)
3 اسفند 90 1:17
________000000000000______000000000000 ______000000000000000000__000000000000000000 ____00000000000000000000000000000000000000000 ___00000000000000___000000000___00000000000000 __000000000000000___000000000___000000000000000 _0000000000000000___000000000___0000000000000000 _0000000000000000___000000000___0000000000000000 _0000000000000000___000000000___0000000000000000 _0000000000000000___000000000___0000000000000000 _0000000000___000000000000000000000___0000000000 __000000000___000000000000000000000___000000000 ___000000000___0000000000000000000___000000000 _____000000000___000000000000000___000000000 _______00000000____00000000000____00000000 __________0000000_______________0000000 _____________0000000000000000000000000 _______________000000000000000000000 __________________000000000000000 ___________________000000000000 ______________________000000 _______________________0000 ________________________
مامان رهام
3 اسفند 90 10:35
دلم براتون تنگ شده كجاييد معصومه جون؟


همين دورو برا ولي گرفتاريم گلم
مامان امیرناز
3 اسفند 90 20:19
ای جان چه فرشته ناز راستگویی من قربون این بچه های ناز برم که تو این همه صداقت دارن
مامان مینوفر
4 اسفند 90 12:52
پسرت خیلی خیلی خوشکل و جنتلمنه
یه وقت فکر نکنی دلم بخواد دامادم بشه
منم یه دخمل ناز دارم خوشحال میشم با هم آشنا بشیم


ما با كمال افتخار حاضريم آريا رو براي دامادي بياريم ها
دیروز دختر بابا...امروز خانوم خونه
4 اسفند 90 20:30
جایی که بوس خواست منم هوسم کرد
ما مان سونیا
5 اسفند 90 18:13
آفرین به این شازده پسر راستگو انشالله زودی خوب بشی و کسالتت رفع بشه ودیگه آمپول نزنی خاله جون
بابا محسن
6 اسفند 90 9:21
باریکلا به آریای راستگو ... البته آقایون اصولا دروغ نمیگن ! شیطون گولشون میزنه گاهی ...!
نرگس(مامان ساینا)
6 اسفند 90 12:26
خوش تیپ ماشین سوار آریاااااااا جایزه را با منم تقسیم می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گربه خان شما واقعا خوش تیپی
مامان پارسا
12 اسفند 90 20:21
جانم عزیزم