آرياآريا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

گل پسر ماماني

يه اتفاق

1391/2/19 15:12
نویسنده : مامان معصومه
957 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکین

سلام عزيز مامان امروز يكمي ناراحتم از لحاظي هم خوشحال براي همين اول صبحي اومدم توي سايتت تا با نوشتن يكم خودم و تخليه كنم جريان از اين قراره كه چند وقتي بود همش مي گفتي (مامان چرا با ماشينه خودمون نمي ياي دونبالم) منم ديروز به سرم زد كه عصري با ماشين بيام دنبالت براي همين صبح با ماشين راهيه مترو شدم و ماشين جلوي در مترو پارك كردم و خودمم هم با مترو اومدم تهران تا بعد از ظهر از جلوي مترو ماشين و سوار شم و بيام دنبالت طي روز هم همش دلم شور مي زد و تمام مدت اعصابمو ريخته بود بهم تا اينكه عصري كه از مترو پياده شدم و با خاله مهشيد رفتيم سمت ماشين كه سوار شيم ديدم زير برف پاكنش يه يادداشته توي يادداشت يه تلفن و نوشته با اين شماره تماس بگيريد عزيزم وقتي در ماشين و باز كردم با كمال تعجب ديدم كه قفل فرمون باز شده افتاده روي صندلي شاگرد خاله مهشيد همش بهم مي گفت شايد يادت رفته صبح ببنديش ولي من مطمئن بودم كه قفل فرمونو زدم بعد با كمال حيرت ديدم كه بـــــــــــــــــلــــــــــــــه ضبط ماشينو از بيخ و بن باز كردن بردن از شانسه خوبشون پنله ضبط هم مثله اينكه بابايي شبه قبلش گذاشته بوده زير صندلي وقتي به تلفني كه يادداشت شده بود زنگ زدم متوجه شدم كه شماره كلانتريه و گفتن براي صورتجلسه شب برم كلانتري وقتي جريانو ازشون پرسيدم گفتن كه ديدن در و پيكر ماشين بازه آژير پليس و كه مي زنن مثله اينكه آقا دزده فرار مي كنه و اين يعني همون خوش شانسيه ماماني چون دزد محترم قصد داشته خود ماشينو ببره آقاپليسه مي گفت ما به موقع رسيديم وگرنه دزده ماشين و مي برد بعد هم پليسا در ماشينو بستن و يادداشت گذاشتن بعد از حرف پليس نگاه به قفل فرمون انداختم كه چطوري بازش كردن ديدم بله سر قفل فرمون به اون محكمي رو نمي دونم با چي كج كرده بودن از اون به بعد همش خدارو شكر مي كردم كه پليسا به موقع رسيدن وگرنه از ماشين خبري نبود همش به خاله مهشيد مي گفتم فكر كن مي اومدم و با جاي خاليه ماشين روبرو مي شدم چيكار مي كردم از تصورشم سر گيجه مي گرفتم با اعصابي داغون اومدم مهد كودك دنبالتاينقدر خوشحال شده بودي كه نگو ولي تا نشستي توي ماشين گفتي (مامان اَبتِمون كو = ضبط) منم وقتي برات توضيح دادم كه دزده برده خيلي بامزه گفتي (چرا موآوِظ نبودي= مواظب) تو خونه هم گوشيه مامان و برداشته بودي و به هركي كه مي شناختي زنگ مي زدي (تازگي ها خوب بلد شدي با گوشيه مامان زنگ بزني، چون براي دایی و خاله زهرا و عمه نرگس و مامان بزرگا عكسشونو گذاشتم رو تلفناشون براي همين تو هم كه كار با گوشيمو ياد گرفتي يكي از سرگرمياي جديدت زنگ زدن با گوشيه منه) اول به بابا عباس بعد به خاله زهرا بعد به دايي عابدين و .... جالب اينكه وقتي زنگ مي زدي بدون سلام مي رفتي سر اصل مطلب و مي گفتي (مامان موآوِظ نبوده دوزده يَباش يَباش اومبده اَبتِمونو برده بعد مي خواسته ماشينو ببره ولي پوليش اومبده دوزده فوار كرده=مامان مواظب نبوده دزده يواش يواش اومده ظبتمونو برده مي خواسته ماشينو ببره ولي پليس اومده دزده فرار كرده) وقتي هم تعريفت تموم مي شد گوشي رو مي دادي به من كه منم مجبور بودم بشينم و توضيح بدم طفلي بابايي كلي دلداريم داد و مي گفت اگه ماشينم مي بردن فداي سرت اينقدر خودتو ناراحت نكن شبم رفتيم كلانتري و يه صورتجلسه تشكيل دادن ولي من كه چشمم آب نمي خوره از اينا كاري بر بياد اگه مي تونستن همون موقع دزده رو مي گرفتن بعد هم رفتيم يه قفل فرمون جديد گرفتيمو يكم دزدگيرمونو دست كاري كرديم و براش چراغ وصل كرديم و از اين حرفا ولي همش تو اين فكرم كه اين دزده چطوري در ماشينو باز كرده و چطوري قفل فرمونو كج كرده و از بين اين همه ماشين چرا رفته سراغ ماشين من البته باز خيلي خوشحالم و خدارو شكر مي كنم كه پليس به موقع رسيده و نتونسته خود ماشينو ببره.از همين جا از بابايي خوب و مهربون كلي تشكر مي كنم كه وقتي ديد از لحظا فكري و روحي ريختم بهم كلي دلداريم داد و باعث تسكين و آرامشم شد.

عاشقتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مامان حسني
19 اردیبهشت 91 10:29
سلام نگرانت شدم خانومم بازم خداراشكر هزارباركه ماشين را نبرده مي دونم شوكه شدي ولي سعي كن به خودت مسلط باشي وبهش فكرنكني خداراشكرشوهرمهربونت هم كه كنارته
مامان نازدونه ها
19 اردیبهشت 91 11:04
دزده منتظر نشسته بوده ببینه شما کی با ماشین قراره بیرون بری واز نبودت استفاده کنه و..بازم خدا رو شکر که پلیسها سر رسیدن
مامان پریسا
19 اردیبهشت 91 11:23
خیلی ناراحت شدم. عزیزم ناراحت نشو گاهی یه ضرر و اتفاق بزرگتر هست که به خواست خدا با یه اتفاق و ضرر کوچیکتر منتفی میشه. هیچ وقت خودت رو برای ازدست دادن مادیات ناراحت نکن . خدا رو شکر که پسر گلت سالم و سلامته. برای رمز هم خصوصی براتون دویاره میذارم.
نارینه
19 اردیبهشت 91 15:24
واااااااای خدارو شکر ... فکرش هم اعصابم رو بهم میریزه طفلی آریا دیگه از این هوسها نمیکنه ...
مامان امیر علی
20 اردیبهشت 91 10:08
آخ اخ بلا دور باشه ایشاله صدقه بده عزیزم با این همه گرونی خوب معلومه دزد هم زیاد میشه توی محل ما هم هرشب داره دزدی میشه .خدا به راه راست هدایتشون کنه مواظب باشید بوس
تینا بیدی
20 اردیبهشت 91 12:41
خیلی زرنگ بود و حرفه آقا دزده. خداروشکر که خود ماشین رو نبرده. اما خاطره بدی تو ذهنتون به جا گذاشت. ولی همش به خودت بگو : فدای سر و دل کوچولوی آریا که دلش اینجوری می خواسته. ببوس پسر گل و خوشتیپتو.
فائزه
20 اردیبهشت 91 22:30
سلام ...اییییییییییی جونم چه بانمک حرف میزنه
مناء
21 اردیبهشت 91 10:31
____________________________¶¶___________ ________________________________¶1¶1111111¶_______ ________¶¶111¶_______________¶¶¶¶111111111¶¶¶1____ _____¶1¶¶¶¶¶111111¶_________¶¶¶1¶¶¶11111111¶1¶¶___ ___¶¶¶1¶1111111111¶¶1______¶¶1¶¶¶1111111111111¶¶¶_ __¶¶1¶¶1111111111111¶¶_____¶¶¶1¶¶¶¶1111111111111¶_ __¶¶_¶1111111111111111¶¶___¶¶¶¶¶¶11¶111111111111¶_ _11_¶11111111111111111¶¶_____¶¶¶¶__¶111111111111¶¶ ¶¶¶¶1111111111111111¶¶¶¶_____1¶¶__11111111111111¶¶ ¶¶¶¶11111111111¶¶¶¶¶¶¶______1¶1¶¶11111111111111¶1_ ¶¶1¶1111111111111¶¶¶¶¶¶_____¶¶¶¶¶¶1111111111111¶¶_ ¶¶11111111111111111111111¶¶___¶¶¶¶¶¶1111111111¶¶¶_ _1¶111111111111111111¶¶¶¶¶¶____¶¶¶¶11111111111¶1__ __¶¶11111111111111111¶¶¶_____¶¶¶1111111111111¶1___ ___¶¶¶111111111111¶1¶¶¶____1¶¶111¶1111111¶11¶1____ ____1¶¶¶11111111111¶¶¶¶111¶¶¶¶111111111¶11¶¶¶_____ ______¶¶¶¶1111111111111¶¶¶¶1¶¶¶¶¶¶¶¶11¶11¶¶_______ _______¶¶¶¶¶11111111111¶111¶___¶¶¶111¶1¶¶¶________ _________¶¶¶¶¶¶111111111111¶__¶¶¶111¶¶¶1__________ ____________1¶¶¶¶¶11111111¶¶_¶¶¶¶111¶¶____________ ______________¶¶¶¶¶¶¶1111111_¶¶¶11¶¶1_____________ _________________1¶¶¶¶¶¶1111¶¶¶1¶¶¶¶______________ ____________________¶¶¶¶¶¶1¶¶¶¶¶1¶________________ _______________________¶1¶¶¶1¶¶¶__________________ ___________________________11¶____________ مرسی بابت رمز خیلی قشنگ بودن عکسا
مامان آرمان
21 اردیبهشت 91 12:09
مادر است چشم و چـــــراغ زندگی مادر است سرچشــــــمه آزادگی مادر است تصویر عشق و عاشقان مادر است نقـــــــــش بلند جاودان روز مادر بر شما مبارک
مامان امين رضا
21 اردیبهشت 91 12:27
سلام عزيزم موش بخوره اين پسربانمك وملوس بااين حرف زدنش
مامان علي خوشتيپ
21 اردیبهشت 91 20:12
میلاد سرور بانوان جهان و مادر تمام شیعیان و روز مادر بر شما و تمام ایرانیان مبارک http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up5/00799979429965848816.jpg
الهام مامان رامیلا
22 اردیبهشت 91 2:21
.•*..*•. .•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* .•*...•*..*•. .•*..*•. . .... .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. . -´´´´#####´´´´´´####.•*..*•. .•*..*•. ´´########´´#######.•*..*•. .•*..*•. ´############´´´´###.•*..*•. .•*..*•.. #############´´´´´###.•*..*•. .•*..*•. ###############´´###..•*..*•. .•*..*•. ############### ´###..•*..*•. .•*..*•.. ´##################.`.•*..*•. .•*..*•. ´´´###############..•*..*•. .•*..*•. ´´´´´############.*.•*..*•. .•*..*•. ´´´´´´´#########.`.•*..*•. .•*..*•. ´´´´´´´´´######..•*..*•. .•*..*•. ´´´´´´´´´´´###..•*..*•. .•*..*•.• .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*• .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*...•*..•*..*•.•*.* .•*..*•. .•*..*•. روزت مبارک معصومه عزیزم
مرد کوچک من
22 اردیبهشت 91 10:43
تو بهترین گل، میان شهر گلهایی تو رنگ آفتابی، شب که می رسد، مثل ستاره، گوئیا مهتابی روزت مبارک . . .
مامان آنیسا
22 اردیبهشت 91 14:19
آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل، تقدیم به آنی كه بهشت زیر پایش جا دارد به مادر... روزت مبارک
مامان نازدونه ها
22 اردیبهشت 91 18:41
اومدم پیشاپیش روزت رو بهت تبریک بگم مامان گل اریا جون
مامان حسنی
22 اردیبهشت 91 22:35
سلام مامان مهربون روزت مبارک دلت خوش ولبت خندون باشه
فائزه
22 اردیبهشت 91 23:43
روزت مبارک مامانی آریا جونم
زهرا از نی نی وبلاگ213
23 اردیبهشت 91 8:30
کودکم کمی تب داشت شب زودتر از همیشه خوابید ..... نیمه شب از جا پریدم انگار کسی صدا میزد: مامان ...مامان.... همسرم راحت و آسوده خوابیده بود و همه جا غرق در سکوت... "خواب دیده ام آری خواب دیده ام" هنوز چشمم گرم نشده بود که دوباره شنیدم: مامان..... مامان پریدم و سریع به اتاق کودکم رفتم ونگاهش کردم مثل فرشته ای معصوم و زیبا در خواب ناز بود لحافش را مرتب کردم وصورتش را بوسیدم دلشوره داشتم همه جای خانه را سرک کشیدم و دوباره به بستر رفتم اینبار خیلی واضح تر و بلند تر از قبل... انگار هزاران نفر همزمان فریاد میکردند: "مامان....مامان..." تا اتاقش دویدم ! تب داشت پایین تخت نشستم به موهایش دست کشیدم و دستمال نمدار را هر چند دقیقه یکبار عوض کردم خسته بودم اما خواب به چشمانم نمی آمد آرزوهایی که برایش داشتم را مرور می کردم تا سپیده دمان.... "روز مادر مبارک" زهرا
زهرا از نی نی وبلاگ213
23 اردیبهشت 91 8:33
این موارد ممکنه برای هر کسی پیش بیاد باید قوی باشی هرچند خیلی ناراحت کننده س اما خدا رو شکر که از بد بدتر نشد.
وحیده مامان پارسا
23 اردیبهشت 91 9:10
خدا رو شکر به خیر گذشته
مامان هانیه سادات
24 اردیبهشت 91 17:51
خدا رو شکر که به خیر گذشت. 3 سال پیش ماشین ما رو دزدیدن.اما آقایون دزد بعد از زورگیری اونو زیر پل رهاش کردن.البته بعدش کلی مکافات داشتیم. باز هم خدا رو شکر.
مامان رهام
25 اردیبهشت 91 11:00
وااااااااااااااااااي چقد بد خدارو شكر ماشينتو نبردن معصومه جون