يه اتفاق
سلام عزيز مامان امروز يكمي ناراحتم از لحاظي هم خوشحال براي همين اول صبحي اومدم توي سايتت تا با نوشتن يكم خودم و تخليه كنم جريان از اين قراره كه چند وقتي بود همش مي گفتي (مامان چرا با ماشينه خودمون نمي ياي دونبالم) منم ديروز به سرم زد كه عصري با ماشين بيام دنبالت براي همين صبح با ماشين راهيه مترو شدم و ماشين جلوي در مترو پارك كردم و خودمم هم با مترو اومدم تهران تا بعد از ظهر از جلوي مترو ماشين و سوار شم و بيام دنبالت طي روز هم همش دلم شور مي زد و تمام مدت اعصابمو ريخته بود بهم تا اينكه عصري كه از مترو پياده شدم و با خاله مهشيد رفتيم سمت ماشين كه سوار شيم ديدم زير برف پاكنش يه يادداشته توي يادداشت يه تلفن و نوشته با اين شماره تماس بگيريد عزيزم وقتي در ماشين و باز كردم با كمال تعجب ديدم كه قفل فرمون باز شده افتاده روي صندلي شاگرد خاله مهشيد همش بهم مي گفت شايد يادت رفته صبح ببنديش ولي من مطمئن بودم كه قفل فرمونو زدم بعد با كمال حيرت ديدم كه بـــــــــــــــــلــــــــــــــه ضبط ماشينو از بيخ و بن باز كردن بردن از شانسه خوبشون پنله ضبط هم مثله اينكه بابايي شبه قبلش گذاشته بوده زير صندلي وقتي به تلفني كه يادداشت شده بود زنگ زدم متوجه شدم كه شماره كلانتريه و گفتن براي صورتجلسه شب برم كلانتري وقتي جريانو ازشون پرسيدم گفتن كه ديدن در و پيكر ماشين بازه آژير پليس و كه مي زنن مثله اينكه آقا دزده فرار مي كنه و اين يعني همون خوش شانسيه ماماني چون دزد محترم قصد داشته خود ماشينو ببره آقاپليسه مي گفت ما به موقع رسيديم وگرنه دزده ماشين و مي برد بعد هم پليسا در ماشينو بستن و يادداشت گذاشتن بعد از حرف پليس نگاه به قفل فرمون انداختم كه چطوري بازش كردن ديدم بله سر قفل فرمون به اون محكمي رو نمي دونم با چي كج كرده بودن از اون به بعد همش خدارو شكر مي كردم كه پليسا به موقع رسيدن وگرنه از ماشين خبري نبود همش به خاله مهشيد مي گفتم فكر كن مي اومدم و با جاي خاليه ماشين روبرو مي شدم چيكار مي كردم از تصورشم سر گيجه مي گرفتم با اعصابي داغون اومدم مهد كودك دنبالتاينقدر خوشحال شده بودي كه نگو ولي تا نشستي توي ماشين گفتي (مامان اَبتِمون كو = ضبط) منم وقتي برات توضيح دادم كه دزده برده خيلي بامزه گفتي (چرا موآوِظ نبودي= مواظب) تو خونه هم گوشيه مامان و برداشته بودي و به هركي كه مي شناختي زنگ مي زدي (تازگي ها خوب بلد شدي با گوشيه مامان زنگ بزني، چون براي دایی و خاله زهرا و عمه نرگس و مامان بزرگا عكسشونو گذاشتم رو تلفناشون براي همين تو هم كه كار با گوشيمو ياد گرفتي يكي از سرگرمياي جديدت زنگ زدن با گوشيه منه) اول به بابا عباس بعد به خاله زهرا بعد به دايي عابدين و .... جالب اينكه وقتي زنگ مي زدي بدون سلام مي رفتي سر اصل مطلب و مي گفتي (مامان موآوِظ نبوده دوزده يَباش يَباش اومبده اَبتِمونو برده بعد مي خواسته ماشينو ببره ولي پوليش اومبده دوزده فوار كرده=مامان مواظب نبوده دزده يواش يواش اومده ظبتمونو برده مي خواسته ماشينو ببره ولي پليس اومده دزده فرار كرده) وقتي هم تعريفت تموم مي شد گوشي رو مي دادي به من كه منم مجبور بودم بشينم و توضيح بدم طفلي بابايي كلي دلداريم داد و مي گفت اگه ماشينم مي بردن فداي سرت اينقدر خودتو ناراحت نكن شبم رفتيم كلانتري و يه صورتجلسه تشكيل دادن ولي من كه چشمم آب نمي خوره از اينا كاري بر بياد اگه مي تونستن همون موقع دزده رو مي گرفتن بعد هم رفتيم يه قفل فرمون جديد گرفتيمو يكم دزدگيرمونو دست كاري كرديم و براش چراغ وصل كرديم و از اين حرفا ولي همش تو اين فكرم كه اين دزده چطوري در ماشينو باز كرده و چطوري قفل فرمونو كج كرده و از بين اين همه ماشين چرا رفته سراغ ماشين من البته باز خيلي خوشحالم و خدارو شكر مي كنم كه پليس به موقع رسيده و نتونسته خود ماشينو ببره.از همين جا از بابايي خوب و مهربون كلي تشكر مي كنم كه وقتي ديد از لحظا فكري و روحي ريختم بهم كلي دلداريم داد و باعث تسكين و آرامشم شد.