فشن مشن خوشجل
سلام و صد تا سلام به گل پسري مامان قبل از اينكه بخوام برات چيزي بنويسم بزار از تماميه دوستاي گلي كه توي پست قبل تولدم و تبريك گفتن تشكر كنم و بگم كه خيلي خيلي دوسشون دارم دست همگي درد نكنه كه روز تولدم و با نظرات زيباتون برام به يادماندني كردين
بزار اول از همه از روز تولدم برات بگم كه بابايي زحمت كشيده بود هم از طرف خودش كادو خريده بود هم از طرف تو و هم يه كيك كوچولو و خوشمزه وقتي بابايي بهت مي گفت تولد مامانيه تو با اخم و يه كم حالت طلبكارانه مي گفتي (نخيرم تفَلوده دوتامونه مَدِه نه مامان) كه منم براي اينكه دلت نشكنه تاييد مي كردم وقتي بابايي كادوي تورو داد كه از طرف خودت بديش به من هنوز كادو روي هوابود و من تا اومدم بگيرمش خودت شروع كردي به باز كردنش وقتي هم بازش كردي به بابايي گفتي (دستت درد نَتونه كه برام اينو خريدي) هر چي بابايي مي گفت اين براي مامانيه تو حرف خودتو مي زدي آخرم تا تنت نكردي دلت راضي نشد بامزه اينكه توي اين چند روز مدام همون بلوز و تنت مي كردي و مي گفتي (اينو بابا براي من خريده) منم كلي قربون صدقت مي رفتم و هركاري مي كردم راضيت كنم كه اون اندازت نيست و براي مامانه گوش نمي دادي كه نمي دادي تازه بامزه برگشتي به من گفتي با اشاره به بلوزي كه همچنان تنت بود (مامان اين شلفارش كوش چرا بابايي نخريده) كه من بهت گفتم كه عزيزم اين شلوار نداره كه بعد يكم نگاه بلوز تنت كردي و همونطور كه قدشو گرفته بودي و مي كشيدي گفتي (مامان بابا چرا اينگد بوزورگ خريده مگه نمي بينه من چوچولواَم) كه من حسابي چلوندمت و گفتم چرا عزيزم بابا مي دونه تو كوچولويي ولي آخه اينو براي تو نخريده كه اينو خريده تو بدي به ماماني ولي با تمام اين حرفا همچنان نتونستم راضيت كنم كه اون لباس براي تو نيست تازه وقتي مي خوايم بريم بيرون با هزار دوز و كلك راضي مي شي تا بلوز و از تنت در بياري و لباس بيرون تنت كني بعد هم بلوز كه از تنت در مياد زود مي گيري دستت مي گي (ميبرم مي زارم تو اتاگم توي كمدم) و اينطوري شد كه كادويي كه قرار بود از طرف تو به من داده بشه براي خودت ضبطش كردي و به اسمه مامان بوده و فعلا" به كام توست.
ديروز بعد از كلي كلنجار رفتن بابايي با من كه بريم موهاتو كوتاه كنيم كه تابستونه و هوا گرمه و بچه گناه داره و از اينجور حرفا بالاخره راضي شدم ببرمت آرايشگاه و از اونجايي كه آرايشگاه خودتم تهران مجبور شديم همون كرج موهاتو كوتاه كنم بماند كه ساعت ها توي خيابونا مي گشتيم تا من يه آرايشگاه و انتخاب كنم خوب كاراشونو كه نمي دونستم كدوم خوبه كدوم بد پس مجبور بودم به مدل مغازه و خود آرايشگره نگاه كنم و تصميم بگيرم كه بالاخره يه آرايشگاه پيدا كردم كه هم آرايشگاهش شيك بود هم آرايشگره خوب به خودش رسيده بود و مدل موهاش خوب بود سرش حسابي شلوغ بود به طوريكه ما سه ساعت فقط تو نوبت نشسته بوديم تا نوبت تو بشه همش مي گفتي (مامام موهامو فَشِن مَشِن بزن خوشجل بشم) وقتي نوبت تو شد مثل پسراي آقا رفتي نشستي و يه اخمي هم كردي كه نگو بيچاره آرايشگره هركاري كرد و هرطوري سربه سرت گذاشت تا تو باهاش حرف بزني يا بهش بخندي موفق نشد آخرم گفت بابا چه جذبه اي داره پسرتون يكساعت داشت روي سرت كار مي كرد و آخر سر هم يه واكس مو برات زد خداييش خيلي كارش خوب بود و من كه تا لحظاتي قبل دل تو دلم نبود كه موهات چي از آب در مياد بعد از ديدن كار حسابي راضي بودم اينقدر بامزه شده بودي كه بابايي درجا گفت ببريمش اتليه چندتا عكس ازش بگيريم منم تا ديدم تنور داغه نون و چسبوندم و زودي همون دورو برا يه اتليه پيدا كرديم و به جاي يكي دوتا عكس پنج تا عكس ازت انداختم و راهيه خونه شديم تا هم دست به موهات مي خورد زودي مي گفتي (موهام دست نزن فَشِنش خراب مي شه) خلاصه اينكه بالاخره موهات كوتاه شدن و ماماني تصميم گرفتم از اين به بعد ببرمت همين جا آرايشگاه چون كارش جوونانه تر بود.
مي ريم سراغ يكسري از خاطرات تو شيطونك كه از قلم افتاده بودن و با ديدن عكساي مربوطه يادم اومد كه من اينارو برات ثبت نكردم توي ادامه مطلب روي هر عكس گوشه ايشو برات مي نويسم
عكساي روز تولد ماماني يا به قول آريا (تفلود دوتامون)
آريا در حال باز كردن كادوها (مهلت ندادي عزيزم يكيشو خودم باز كنم ولي با اين حال كه همه كاراي مربوط به تولد از فوت كردن شمع و بريدن كيك و باز كردن كادو رو همه رو تو انجام دادي ولي بهترين تولد عمرم بود اونم به خاطر تو گله زندگيم بود)
آريا درحال فوت كردن شمع
قربونه اون لبات برم من
و اما اينم آريا و كادوش كه قرار بود براي من بشه ولي فعلا" كه براي خودشه و توي خونه همش تنشه وقتي هم در مياره بدو بدو مي بره مي زاره توي كمدش
و اما مي ريم سراغ خاطرات جا مانده به روايت تصوير
آريا ي نانوا
عزيزدلم يكي از بازيهاي جديدت اينه كه با لوگوهات تنور درست مي كني و با خميربازيتم نون درست مي كني منم بايد بيام ازت نون بخرم قيمته نوناتم به گفته خودت (سي تومن = كه اين سي با يه مدل خاصي بيان مي كني كه هرطوري خواستم بنويسمش نشد ولي منظورت سه تومنه)
آريا نون هارو داره مي زاره توي تنور اينم نمايي از تنور نون آريا
آريا = دفتر نقاشي
عزيزم ديگه نقاشي كردن توي دفتر نقاشي و مقوا و كتاب برات هيچ جذابيتي نداره و تكراري شده براي همين يك روزي من سر گرم كارام بودم و به خياله خودم تورو با چند تا مداد و خودكارو دفتر سرگرم كردم اومدم ديدم بــــــــــــــلـــــــــــه پسرگلم دست به ابتكار زده و براي خودش تنوع درست كرده و بجاي نقاشي كردن توي دفتر روي دست و پاي خودش نقاشي كرده و وقتي ديده كه ديگه جايي براي كشيدن نداره چشم انداخته به بابايي و روي دست و پا و كمر بابايي تا تونسته خلق آثار كرده بابايي هم مثله يه بوم خوب بي صدا نشسته تا استعداد پسركم شكوفا بشه.
آريا تميزي
تازگي ها ياد گرفتي عزيزم يه دستمال بر مي داري و شروع مي كني به تميز كردن خونه يه رايتم توشو خالي كردم و آب كردم مخصوص كاره تو چون بدون رايت اصلا" دلت راضي نمي شه همش مي گي (مامان از اين پيس پيسا هم بده تا خوب تميز شن) هيچ جا نيست كه دستمال نكشي البته تميز كردن تو همانا و پشت سرت منم مجبور شدن براي تميز كردن همانا چون اينقدر كه آب مي ريزي همه ي شيشه ها رو لك مي كني وقتي صدات مي كنم كه آريا جون بسه مامان همه جا تميز شد رو مي كني به من مي گي (به من نگو آريا بگو آقاي تميزي من الان آقاي تميزيم ) بعد دوباره مشغول مي شي به تميز كردن.
آريا توي پارك
پنج شنبه برده بوديمت پارك بعد از مدت ها تو هم نامردي نكردي و حسابي دلي از عزا در آوردي و تمام اسباب بازي هارو سوار شدي توي پارك موهاتو بسته بودم از كوچيك و بزرگ هركي مي ديدت مي گفت دختره چرا لباس پسرونه تنش كردين وقتي مي گفتيم نه بابا پسره مي گفتن پس چرا موهاشو بستين و ما در جواب فقط لبخند مي زديم
آريا منتظره تا مامان و بابا حاضر شن و راه بيفتن خوشحال از اينكه قراره بره پارك(خوب ماماني جاي اينكه معطل كني و تند تند از من عكس بندازي برو حاضر شو خوب)
دوتايي كيف كردين از اين بازي ها البته نا گفته نماند كه يك دور با ماماني سوار شدي دور دوم و با بابايي خيلي هم كيف داشت
آريا و جايزه اينكه ديگه تنهاي تنها مي خوابه توي اتاقش (البته بين خودمون بمونه كه سر شب من بايد مثل بچه هاي كوچولو توي تخت اريا بخوابم و آقا آريا خان دستشو بندازه دور گردنم تا خوابش ببره وقتي خوابيد بنده هم با هزار مكافات از كنارش جيم بزنم )
آريا و پسر عمه اش كيان كه تازگي ها با هم بهتر كنار ميان و كمتر جنگ و جدال مي كنن
و اما آريا بعد از كوتاهيه موهاش كه به قول خودش (فشن مشن خوشجل شده) البته اينا يكم بي كيفت افتادن ولي عكس هاي آتليه ايشو كه گرفتم حتما"مي زارم
دوستاي گلم خيلي خيلي ببخشيد كه اين پست اينقدر طولاني شد براي اينكه گفتم اگه ثبتشون نكنم باز يادم ميره و از قلم مي افتن