اداره
امروز ماماني با خودش آوردتت اداره بماند تو راه خواب بودي و من كمر درد مردم كه بغلت كرده بود صبح تو اداره اول از همه خاله رويا يك سك سك خيلي بزرگ بهت داد تو هم خيلي خوشحال شدي بعد از صبحانه شروع كردي به خودي نشون دادن تا مي تونستي اتيش مي سوزوندي با خاله سميه يه سر رفتين اتاق يكي از همكاراي ماماني وقتي برگشتي ديدم تو جيباتو پر كردي از شكلات بعد خاله سميه گفت نشسته بودي با خجالت شكلاتارو دونه دونه ميذاشتي تو جيبت بعد موقع ناهار با خاله مهشيد رفتيم ناهار دست ماماني رو نمي گرفتي مي گفتي (مامان نه آله) بعد از ناهارم يكم كارتون ديدي بعد با خاله هات موشك درست كردي موشك بازي مي كردين تا الان كه مامان كلي از دست شيطونيات خسته شده خدا تا عصرشو بخير كنه تا بهت مي گمم آريا شيطوني نكن مثلا مي اي و منو دعوا مي كني يكي هم كه مياد تو اتاقمون همچين خودتو لوس مي كني كه نگو بيشتر پيش خاله مهشيد نشستي برات نقاشي مي كنه و باهم بازي مي كني ولي قول بده تا عصر ديگه شيطوني نكني
اينم عكس آريا تو اداره داغه داغ
اونم كه روسرشه كلاه درست شده از جعبه سك سكشه