قلك آريا
تازگي ها ماماني خيلي لجباز شدي از مهد كودك تا خونه كه مي ريم جلوي هر سوپري شما يه خريدي داري براي خودت ديروز از مهد كودك برگشتني توي راه اول گفتي (مامان من پسر خوبيم) منم تعجب كردم از اينكه تو داري پيش زمينه چي رو آماده مي كني گفتم آفرين پسرم بعد تو گفتي (ديگه گريه نمي كنم ) من ديگه داشت شاخام در مي اومد گفتم باريكلا پسر آقا شدي ديگه بعد نزديك اولين سوپر ماركت كه رسيديم تو گفتي (برام آبه مي خري) وقتي رفتيم توي مغازه تو شروع كردي كه اينو مي خوام اونو مي خوام منم يكسريو خريدم يكسري هم نخريدم اما چشمت روز بد نبينه براي نخريدن همون يكسري گريه كردن و سر دادي مگه تمومش مي كردي بعد از نيم ساعت معطلي بالاخره ساكت شدي ولي از شانس من تا تو ساكت شدي به سوپري دوم رسيدي ولي من زود گولت زدم گفتم بيا بريم برات قلك بخرم خدارو شكر تو هم گول خوردي ولي نمي دونستم با اين كارم دوباره براي خودم دردسر درست مي كنم چون وقتي قلك خريديم رفتيم خونه همش مي گفتي (پول اده بندازم اولكم) باور نمي كني يه شبه چقدر پس انداز كردي با اومدن بابايي دست از سر من برداشتي و رفتي سراغ جيب بابايي.