خرابكاري آريا
ديروز بعد از كلي گشتن دنبال عروسك وودي و باز بالاخره موفق شدم و برات خريدم
وقتي اومدم مهد كودك دنبالت اول شروع كردي بهونه گرفتن كه نريم خونمون من هم براي اينكه مثلا" گولت بزنم عروسكاتو بهت دادم كه تو خيلي خوشحال شدي
آريا:ماماني خيل خوجلن
من:آره ماماني چون پسر خوبي بودي برات خريدم
آريا:دوسشون دارم
بعد شروع كردي اصرار كه (مامان بازمو روشن كن)
منم دوباره شروع كردم كه عزيزم پسرم اين روشن نمي شه كه ماماني
آريا: چرا اريم آطري بخريم روشن بشه
منم براي اينكه تو بهونه نگيري گفتم باشه ولي خدا خدا مي كردم دوباره يادت نيفته هرچي هم بخوايم با يه چيزي گولت بزنيم باز تو از توش يه چيزي براي بهونه گيري پيدا مي كني
بعد همونجا توي خيابون نشستي كه ازمون عكس بنداز منم مجبور شدم خواستتو انجام بدم تا بلند بشي وقتي عكس انداختيم مي خواستيم مثل هر روز بريم خونه كه تو شروع كردي
آريا: از اينور نريم ماماني اونوري بريم
من: نه نمي شه مامان راهمون از اين طرفه
آريا: نريم خونه بريم پارك بازي كنم
بازم مثل هميشه ماماني شما پيروز شدي و من مجبور شدم راهمونو دوبرابر دورتر كنم بعد جالب اينجا كه خسته شده بودي به من مي گفتي(بغلم مي كني) منم اينكارو نكردم تا عادت نكني نزديكاي خونه بوديم كه آبميوه خواستي رفتيم برات آبمويه بخرم توي مغازه داشتم خريدامون و حساب مي كردم كه تو يكدفعه گفتي (مامان جيش دارم) ديگه من نفهميدم چجوري پول و حساب كردم بدو بدو اومديم سمت خونه همش تاكيد مي كردم كه خودتو نگه داري ولي وقتي رسيديم خونه تا من كفشاتو در بيارم تو يكم توي شورتت خرابكاري كردي ولي زياد نبود زود بردمت دستشويي وقتي بهت مي گفتم چرا توي شورتت جيش كردي مي گفتي
آريا: من اكردم كه بابا بود
شب كه بابايي اومد بهت گفت بيا بريم برات بستني بخرم منم از فرصت استفاده كردم و مشغول جمع كردن اسباب بازي هاي پخش شدت شدم بعد ديدم كه دير كردين زنگ زدم رو گوشي بابا كه ببينم كجايي بابايي گفت بيا پايين آريا داره بازي مي كنه بالا نمي ياد ماماني وقتي اومدم پايين ديدم همسايه ها جمع شدن تو هم داري با شاروين (پسر همسايمون) بازي مي كني ماماني هم از خدا خواسته پيش همسايه ها واستادم به كار شخيص غيبت كردن مشغول شديم خيلي حال داد
وقتي متوجه ساعت شديم ديديم ساعت ده شده و ما همچنان داريم حرف مي زنيم موقع خداحافظي تو گريه مي كردي (نريم خونمون اروينم بياد خونمون) ديگه با دوز و كلك اومديم خونه شامتو دادم خوردي بعد هم با باز و ووديت مشغول بازي شدي بعد هم كارتو وودي رو گفتي بزار موقع كارتون ديدن هم خوابت برد
اينم عكسات
اين عكس نزديك مهدت انداختي گفتي (مامان ازم عكس بگير با بازو ووديم)
نوك مماغت جوش زده همش مي گفتي (مامان اين چي شده مورچه خورده)