آرياآريا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

گل پسر ماماني

خرابكاري آريا

1390/4/15 11:04
نویسنده : مامان معصومه
1,864 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز بعد از كلي گشتن دنبال عروسك وودي و باز بالاخره موفق شدم و برات خريدمموفقيت

وقتي اومدم مهد كودك دنبالت اول شروع كردي بهونه گرفتن كه نريم خونمون من هم براي اينكه مثلا" گولت بزنم عروسكاتو بهت دادم كه تو خيلي خوشحال شدي

آريا:ماماني خيل خوجلنktmj_4053

من:‌آره ماماني چون پسر خوبي بودي برات خريدم

آريا:دوسشون دارم ktmj027

بعد شروع كردي اصرار كه (مامان بازمو روشن كن)ktmj_4059

منم دوباره شروع كردم كه عزيزم پسرم اين روشن نمي شه كه ماماني

آريا: چرا اريم آطري بخريم روشن بشه

منم براي اينكه تو بهونه نگيري گفتم باشه ولي خدا خدا مي كردم دوباره يادت نيفته هرچي هم بخوايم با يه چيزي گولت بزنيم باز تو از توش يه چيزي براي بهونه گيري پيدا مي كنيsmilies2

 

بعد همونجا توي خيابون نشستي كه ازمون عكس بنداز منم مجبور شدم خواستتو انجام بدم تا بلند بشي وقتي عكس انداختيم مي خواستيم مثل هر روز بريم خونه كه تو شروع كردي

آريا: از اينور نريم ماماني اونوري بريم

من: نه نمي شه مامان راهمون از اين طرفه

آريا: نريم خونه بريم پارك بازي كنم

بازم مثل هميشه ماماني شما پيروز شدي و من مجبور شدم راهمونو دوبرابر دورتر كنم بعد جالب اينجا كه خسته شده بودي به من مي گفتي(بغلم مي كني) منم اينكارو نكردم تا عادت نكني نزديكاي خونه بوديم كه آبميوه خواستي رفتيم برات آبمويه بخرم توي مغازه داشتم خريدامون و حساب مي كردم كه تو يكدفعه گفتي (مامان جيش دارم)ktmj_6040 ديگه من نفهميدم چجوري پول و حساب كردم بدو بدو اومديم سمت خونه همش تاكيد مي كردم كه خودتو نگه داري ولي وقتي رسيديم خونه تا من كفشاتو در بيارم تو يكم توي شورتت خرابكاري كردي ولي زياد نبود زود بردمت دستشويي وقتي بهت مي گفتم چرا توي شورتت جيش كردي مي گفتي

آريا: من اكردم كه بابا بود

منم اينقدر خنديدم كه نگو

شب كه بابايي اومد بهت گفت بيا بريم برات بستني بخرم منم از فرصت استفاده كردم و مشغول جمع كردن اسباب بازي هاي پخش شدت شدم بعد ديدم كه دير كردين زنگ زدم رو گوشي بابا كه ببينم كجايي بابايي گفت بيا پايين آريا داره بازي مي كنه بالا نمي ياد ماماني وقتي اومدم پايين ديدم همسايه ها جمع شدن تو هم داري با شاروين (پسر همسايمون) بازي مي كني ماماني هم از خدا خواسته پيش همسايه ها واستادم به كار شخيص غيبت كردن مشغول شديم خيلي حال داد

وقتي متوجه ساعت شديم ديديم ساعت ده شده و ما همچنان داريم حرف مي زنيم موقع خداحافظي تو گريه مي كردي (نريم خونمون اروينم بياد خونمون) ديگه با دوز و كلك اومديم خونه شامتو دادم خوردي بعد هم با باز و ووديت مشغول بازي شدي بعد هم كارتو وودي رو گفتي بزار موقع كارتون ديدن هم خوابت برد

اينم عكسات

اين عكس نزديك مهدت انداختي گفتي (مامان ازم عكس بگير با بازو ووديم)

قربونش برم

آريا و وودي

گل مامان

نوك مماغت جوش زده همش مي گفتي (مامان اين چي شده مورچه خورده)

عزيزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (35)

shahab
15 تیر 90 11:32
خوش به حالت چقدر دلم میخواد از این عروسکا :دی


برات مي خرم دايي جوني
بابا محسن
15 تیر 90 11:43
وبلاگ شما با من لجه ! خیلی بد باز میشه . ولی از رو بردمش ! به به چقدر عکس . چه عروسکهای خوشگلی . میبینم که استخر توپ هم رفتین ... عکس خوابش با عروسکها خیلی قشنگه .


آفرين بابايي كه روي وبلاگمونو كم كردي
مامان شازده کوچولو
15 تیر 90 11:54
سلام خوشگل من ، پسر شیطون بلای من
کلی از دستت شیطنتت خندیدم

معصومه جان یه اسپند برای این پسر شیرین زبونمون دود کن ، خدا حفظش کنه


چشم حتما" خاله جون مهربون
پرستو
15 تیر 90 12:18
الهي قربونش برم بچمو خوب جيش داشته ديگه اين كه خرابكاري نمي شه تازه توي شورتشم خودش نبوده كه باباش بوده قربون عكسات كه اينقدر ناز خوشگلي عزيزم
مامان احسان
15 تیر 90 12:30
الهی چه پسمل خوشگلییییییییی
چه عروسکای نازی داری به منم میدی؟


قابل نداره خاله جون
سيدمهدي
15 تیر 90 12:30
سلام. خواهر گلم محبت داريد شما . من هم لينكتون كردم. آريا جان هم فعلا سنش كوچيك و از هفت دولت آزاده ...
مامان هانیه سادات
15 تیر 90 12:47
سلام عزیزم. از اینکه به وبلاگ هانیه سر زدید ممنونم. آریا جونو از طرف من ببوس.


چشم خاله خوب و مهربون
مامان يگانه زهرا
15 تیر 90 16:01
جانم چه گل پسري
میثم
15 تیر 90 16:56
مرسی داداشیاینم واسه آجی گلدونه ی خودم

داداشی دیروز خواستم آپتو بخوتم یادم رفت ببخش
الان میخونم


داداش فراموش كار
مرسي داداش خودمي
مامان زهرا نازنازی
15 تیر 90 17:08
عروسک های خوشگلت مبارک باشه عزیزم


مرسي خاله گلم
میثم
15 تیر 90 17:09
خوب بود آریا خسته شد هی بهت میگفت
من جای آریا بودم یه بار میگفتم اگر متوجه نمیشدی میرفتم برام عروسک میخریدی
همینطور تا آخر شاید اینطوری زودتر متوجه میشدی
خب بچه از مامان باباش یاد میگیله دیه
عکسش شبیه دربازه باناس


آخه چيكار كنم داداشي دلم مي خواد همش براش خريد كنم خوب مادرم ديه


میثم
15 تیر 90 17:18
بغلش نکردی که عادت نکنه؟؟ آفرین مادر خوب

عزیزدلم اینقد خواسته های آریا رو عملی نکن، واسش بده هاا هر چی میخواد میگیری براش، هر کجا میخواد میرین
معصومه آجی واسه آریا بده، بزرگ شه تحمل شکستو نداره زود میشکنه
همشو خوندم، پشت سر من که غیبت نکردین؟
این واسه آجی گلممم



مرسي
باور كن داداشي از صد درصد پنجاه درصدشو عملي مي كنم
اگه همشو عملي هم نكنم كه بچم عقده اي مي شه داداش گلم
غيبت كه نه يكم ذكر خيرتو كردم
مامان ماهان
15 تیر 90 17:52
مبارکههههههههههههههههههه آریا جونم خیلی خوشجلن
mamane amir ali
15 تیر 90 20:03
daneshmand beshi ishalah.


ان شاالله
mamane amir ali
15 تیر 90 20:03
afarin pesare bahoosham.boossssssssssssssssssssssssssssssssssss


مرسي خاله مهربون
مامان ماهان عشق ماشین
15 تیر 90 21:22
سلام آریاجون.مامان هنرمندی داریا.عکسات خیلی خوشکلن ماشالا.


مرسي خاله جونم
مامان ماهان عشق ماشین
15 تیر 90 21:35
با اجازه لینکتون کردم


منم همينطور
مریم (مامان روشا)
16 تیر 90 0:36
عزیزم تو چقدر نازی خاله قربون اون زبون شیرینت بشم من میبوسمت و به قول روشا عالمه دوستت دارم
راستی معصومه ی عزیزم من لینکای شکلکاتو با اجازت لینک کردم


قابلي نداشت عزيزم
مادر نیایش کتاب آفرینش
16 تیر 90 10:14
الهی ! موش بخوره اون مورچه ای رو که مماغ آریا جون رو خورده .
آریا جون بوس بوس بوس !
من و نیایش خیلی دوست داریم .


منم شما رو دوست دارم خاله جونم
مامان نازدونه ها
16 تیر 90 16:11
با وجود اریا جون که اینهمه به ÷ارک و بیرون علاقه داره ازین به بعد فکر کنم بیشتر با همسایه ها در تماس هستین


واقعا"
مامان حسین
16 تیر 90 23:44
چه پسر گلیاریا جون خاله خیلی بامزه صحبت می کنی...خاله خیلی دوستت داره


منم دوست دارم خاله جون
عمه ی امیرحسین
17 تیر 90 3:21
وااای این چه خرابکاری بود !!ولی اشکال نداره حرف زدن بچه ها خیلی شیرینه عاشق حرفاشونم


مامان محمدجوادگل
17 تیر 90 14:23
سلام مامان آريا
خوبيد؟ ممنونم كه مرتب به ما سر مي زنيد. پسر شما هم ماشالا خيلي ناز و بامزس. منم لينكتون كردم كه مرتب آريا جون رو ببينم
آرياي عزيزم رو محكم برام ببوسيد@};


مرسي عزيزم
abbas
17 تیر 90 20:31
سلام
بچه توي اين سن لجباز و بهانه جو هستند پدر و مادرها توي ان يه سالي كه در پيش داريد بايد خوب لجبازي بچه ها رو مديريت كنند تا در آينده دچار مشكل نشن


واقعا"‌كار سختيه
سيدمهدي
18 تیر 90 3:54
_____________%%%%% ____________%%%%%% _____________%%%% _____________%%% _____________%%% _____________%%% _____________%%% _____________%%% _____________%%% _____________%%% _____________%%%__%% _____________%%%__%__% _____________%%%___%__% _____________%%%___%___% _____________%%%___%___% ______%%____%%%__%____% _____%__%_%%%%%%____% ______%___%%_____%____% ______%____%%%%%____% ________%___________%% _________%_________%% _________%%_______%% ________%%_________%%% _______%%___________%%% ______%%____آپم_______%%% _____%%________________%% _____%%________________%% _____%%%_______________%% ______%%______________%%% _______%%%____________%% _________%%%%________%% پاشو بيا ديگه بخدا راست ميگم آپم
نازنین نرگس نفس مامان
18 تیر 90 4:27
سلام به اریا و مامان مهربونش با اجازه شما توی وب ما لینک شدید


مرسي گلم منم لينكتون كردم
مامان روان شناس
18 تیر 90 6:11
قربونت برم پسرک قشنگمحسابی مامانی رو اذیت کن


واي نه خاله نگفته آريا داره اذيت مي كنه واي به حالي كه تشويقم بشه

مامان آبتین
18 تیر 90 8:22
سلام به آریا جون و مامان گلش . عروسکهای جدیدت مبارک باشه عزیزم


مرسي خاله جون
مهرانه مامان مهرسا
18 تیر 90 8:28
سلام خاله عروسكاي خوشگلت مبارك...... خاله جون مورچه نبايد مماغتو بخوره كه خودم ميام گازش مي گيريم بعدشم هامش مي تنم
مامان ماهان عشق ماشین
18 تیر 90 9:08
آریا خان خوبی؟دوستت قهرمان شده.
مامان حسني
18 تیر 90 11:54
سلام قربون پسرشيطون وبانمك چقدرخنديدم ازاينكه گفتي مورچه خورده افرين به مامان جونت كه اينقدرحوصله داره خدا بهش طاقت بده
مریم
18 تیر 90 12:05
سلام عزیز خاله
تو هم مثل دیانای من خیلی شیطون و شیرین زبونی وای وای وای
خوش گذشت خاله با دوستاتون چون به مامانت که خیلی خوش گذشته مگه نه؟
اسباب بازیهای جدیدتم مبارک خوشگل خاله
بوسسسسسسسس برای تو پسر بانمک


آره خاله خيلي به من خوش گذشت
مامان رها
18 تیر 90 12:36
سلام خاله اسباب بازی جدید مبارک جیگر


مرسي خاله جونم
نوشین
18 تیر 90 13:06
ممنون از حضور گرمت در وبلاگ من و کودک من.
مادر نیایش کتاب آفرینش
19 تیر 90 11:46
آریا جون دوست داریم من و نیایش .
مرسی که به ما سر می زنی .
راستی ساکن کجایی ؟
یعنی میشه یه روزی همدیگه رو ببینیم ؟


ما از خدامونه ببينمتون خاله جونم
ما هم دوستون داريم