آريای مامان مريض شد
پنج شنبه بابايي خونه بود عصر با هم رفتيم دنبال مامان بزرگ شفيقه و عمه نرگس دسته جمعي رفتيم پارك تو كيان حسابي بازي كردين وقتي رفتيم قسمت اسباب بازي ها تو زودي رفتي توي اتاقك گريم نشستي روي صندلي كه (مي خوام مرد عبوتي بشم) منم نمي خواستم ديگه گريمت كنيم ولي تو كوتاه نيومدي و آخر سر هم بابايي قبول كرد كه دوباره گريم شي خيلي جالب از اولش نشستي تا آخرش مواقعي كه روي صورتت كار مي كردن يه پلكم نمي زدي بعد از پارك موقع برگشت تو توي ماشين خوابت برد خونه مامان بزرگ مجبور شدم گريم صورتتو با آب و پنبه پاك كنم تا بيدار بشي وقتي از خواب بيدار شدي بردم صورتتو شستم احساس كردم كه تب داري ولي هرچي من مي گفتم آريا تب داره عمه اينا مي گفتن بخاطر...
نویسنده :
مامان معصومه
8:14